سرمايه،  جلد ١
بخش چهارم:
تولید ارزش اضافه نسبی
 
فصل ١٥:
ماشین و صنعت بزرگ کارخانه‌ای

۱. تکوین و تکامل ماشین

۲. ارزشى که از ماشین به محصول منتقل می‌شود

۳. آنی‌ترین اثرات تولید ماشینی بر کارگر

۴. کارخانه 

۵. جنگ کارگر و ماشین

۶. تئوری جبران مافات در مورد کارگرانى که بواسطه ماشین از کار بیکار مى‌شوند

۷. دفع و جذب کارگران از طریق توسعه تولید ماشینى. بحران‌های صنعت پنبه

۸. اثرات انقلابى صنعت بزرگ ماشینی بر مانوفاکتور، صنایع دستی و صنایع خانگى

۹. بند‌های مربوط به بهداشت و سوادآموزی در قوانین کارخانه. تعمیم قوانین کارخانه در انگلستان

۱۰. صنعت بزرگ ماشینی و کشاورزی
 

پی‌نویس‌های فصل ١٥

 

٨- اثرات انقلابى صنعت بزرگ ماشینی بر مانوفاکتور، صنایع دستی و صنایع خانگى

 

الف - برافتادن همکاری مبتنى بر صنایع دستی و همکاری مبتنى بر تقسیم کار

پیش از این دیدیم که سیستم ماشینی چگونه همکاری مبتنى بر صنایع دستی پیشه‌وری و مانوفاکتورِ مبتنى بر تقسیم کار دستی پیشه‌وری را برمی‌اندازد. بعنوان نمونه‌ای از اتفاق نوع اول مى‌توان ماشین درو را نام برد که جانشین همکاری میان دروگران مى‌شود. یک نمونه شاخص اتفاق نوع دوم ماشین سوزن‌سازی است. بنا به گفته آدام اسمیت در زمان او ده نفر با استفاده از سیستم تقسیم کار روزانه ۴۸٫۰۰۰ سوزن مى‌ساخته‌اند. اما امروز یک ماشین سوزن‌سازی به تنهائى طى یک روزکار ۱۱ ساعته ۱۴۵٫۰۰۰ سوزن مى‌سازد. یک زن یا دختر خردسال مى‌تواند بر چهار ماشین از این نوع نظارت و لذا در روز نزدیک به ۶۰۰٫۰۰۰ و در هفته متجاوز از ۳٫۰۰۰٫۰۰۰ سوزن تولید کند.۱۶۷ وقتی یک ماشین‌ابزار به تنهائی جانشین همکاری [مبتنی بر صنایع دستی] و یا جانشین مانوفاکتور شود خود مى‌تواند پایه و اساس یک کار صنعتی با خصلت پیشه‌وری قرار گیرد. اما این بازسازی سیستم پیشه‌وری بر بنیاد سیستم ماشینی چیزی جز یک مرحله گذار به سیستم کارخانه‌ای - که على‌القاعده همین که یک نیروی محرکه مکانیکى مانند بخار یا آب جای نیروی عضله انسان را برای بحرکت درآوردن ماشین‌ بگیرد سر برمى‌آورد - نیست. شاید صنعتى بتواند اینجا و آنجا در مقیاس کوچک و با استفاده از نیروی مکانیکى بکار خود ادامه دهد، اما این قطعا موقت خواهد بود. این گونه کار یا آنطور که در برخى صنایع برمینگام معمول است از طریق کرایه کردن ماشین بخار انجام مى‌گیرد، و یا مانند برخى رشته‌های نساجى با استفاده از ماشین‌های کالریک کوچک. ۱۶۸ نمونۀ آن «کارخانه‌های خانگى» در صنعت روبان‌بافى کاوِِنْتری است که بطور کاملا طبیعى و خودجوش سر بر آوردند. در مرکز یک مربع که هر ضلع آن را چند ردیف خانه تشکیل مى‌داد موتورخانه‌ای‌ (engine house) ساخته بودند و ماشین از طریق تعدادی شافت به دستگاه‌های پارچه‌بافى که درون خانه‌ها قرار داشت متصل مى‌شد. به همه اینها نیروی بخار به بهای فرضا ۵/۲ شیلینگ برای هر دستگاه کرایه داده مى‌شد. کرایه، مستقل از اینکه دستگاه‌ها کار مى‌کرد یا نمى‌کرد، هفتگى پرداخت مى‌شد. در هر خانه ۲ تا ۶ دستگاه وجود داشت، که بعضى متعلق به خود نساج، برخى خریداری شده به اقساط، و  گروهی کرایه‌ای بودند. مبارزه میان این کارخانه‌های خانگى و کارخانه بمعنای درست کلمه بیش از دوازده سال بطول انجامید، و سرانجام با نابودی کامل همه ۳۰۰ کارخانه خانگى پایان گرفت.۱۶۹ هر جا که ماهیت پروسه مستلزم تولید در مقیاس بزرگ نبوده است، صنایع جدیدی که طى چند دهه گذشته سر برآورده‌اند، مانند پاکت‌سازی، سرقلم‌سازی و غیره، على‌القاعده نخست از مرحله پیشه‌وری و سپس مانوفاکتوری بمنزله فازهای کوتاه گذار به مرحله کارخانه‌ای عبور کرده‌اند. این گذار در مواردی که تولید مانوفاکتوری جنس مربوطه بجای یک سلسله پروسه‌های متصل و مرحله‌بندی شده از تعداد زیادی پروسه‌های منفصل تشکیل مى‌شود، با مشکلات بسیار مواجه است. این وضع مانع بزرگى بر سر راه استقرار تولید کارخانه‌ای سرقلم فولادی بوجود آورد. معهذا قریب پانزده سال پیش ماشینى اختراع شد که شش عمل جداگانۀ لازم را یکجا انجام مى‌داد. اولین سرقلم‌های فولادی را سیستم پیشه‌وری در سال ۱۸۲۰ به قیمت کلى فروشى هر دوجین ۷ پوند و۴ شیلینگ [معادل ۱۴۴ شیلینگ]، و سیستم مانوفاکتوری در سال ۱۸۳۰ به قیمت ۸ شیلینگ عرضه کرد، و امروز [۱۸۶۷] سیستم کارخانه‌ای آنرا به قیمت کلى فروشى هر دوجین ۲ تا ۶ پنى عرضه مى‌کند.۱۷۰

 

ب - تاثیر کوبندۀ سیستم تولید کارخانه‌ای بر مانوفاکتور و صنایع خانگى

با توسعه سیستم کارخانه‌ای، و انقلاب زراعی همراه آن، تولید در همه رشته‌های دیگر صنعت نه تنها گسترش مى‌یابد بلکه تغییر ماهیت مى‌دهد. اصل اساسى تولید ماشینى، یعنى تقسیم پروسه تولید به فازهای متشکله آن و حل مشکلات ناشی از این تقسیم از طریق کاربست علم مکانیک، شیمى و کل طیف علوم طبیعى، اکنون در همه جا نقش تعیین‌کننده‌ای‌ پیدا می‌کند. لذا ماشین در مانوفاکتور رخنه می‌کند و پروسه‌ها [یا فازها] ی جزء تخصصى آنرا یکى پس از دیگری فرامى‌گیرد. نحوه سازمان‌یافتگی پروسه‌های جزء تخصصى که بر مبنای تقسیم کار قدیم سر برآورده و سپس متحجر شده بود از میان می‌رود و راه را برای تغییرات مستمر بعدی مى‌گشاید. کاملا مستقل از این، ترکیب کارگر جمعى، یعنی‌ ترکیب پرسنل کاری مرکب، از بیخ و بن دگرگون مى‌شود. تقسیم کار اکنون، بر خلاف دوره مانوفاکتوری، در هر جا که ممکن باشد بر استخدام زنان، کودکان در همه سنین و کارگران غیرماهر و، در یک کلام، بر آنچه انگلیسی‌ها اسم با مسمای «کار ارزان» روی آن گذاشته‌اند، متکى مى‌‌شود. این نه تنها در مورد همه گونه تولید در مقیاس بزرگ، با یا بدون استفاده از ماشین، بلکه در مورد صنایع موسوم به صنایع خانگى نیز، اعم از اینکه در محل سکونت شخصى کارگران مستقر باشند و یا در کارگاه‌های کوچک، صدق مى‌کند. این «صنایع خانگى» مدرن هیچ وجه اشتراکى جز در نام با آن صنایع خانگى قدیم که وجودش‌شان مسبوق به وجود صنایع پیشه‌وری مستقل شهری، زراعت خودکفای دهقانى و، بالاتر از همه، یک خانه مسکونى برای کارگر و خانواده‌اش بود، ندارد. آن نوع صنعت خانگى اکنون بصورت بخش یا امتداد بیرونی کارخانه، کارگاه مانوفاکتوری و یا بنگاه عمده‌فروشی درآمده است. سرمایه علاوه بر کارگر کارخانه، کارگران شاغل در مانوفاکتور و پیشه‌وران، یعنى کسانى که توده‌های عظیم‌شان را در یک نقطه گرد هم می‌آورد و مستقیما تحت فرمان قرار مى‌دهد، لشکر دیگری را نیز بوسیله سرنخ‌های نامرئى بحرکت درمى‌آورد. اینها همان کارگران بخش بیرونى مشغول به کار در صنایع خانگى هستند، که هم در شهرهای بزرگ سکونت دارند و هم در سطح روستاها پراکنده‌اند. نمونه‌اش کارخانه پیراهن‌دوزی آقایان تیْلى [Tillie] در لُندن‌دِری [Londonderry] که ۱٫۰۰۰ کارگر در خود کارخانه در استخدام دارد و ۹٫۰۰۰ کارگر در بیرون کارخانه، که در سراسر مناطق روستائى پراکنده‌اند.۱۷۱

استثمار قوه کار ارزان و کم سن و سال در مانوفاکتور مدرن بسیار بیشرمانه‌تر از کارخانه بمعنای درست آن صورت مى‌گیرد. به این علت که شالوده فنى سیستم کارخانه‌ای، یعنى نشستن ماشین بجای نیروی عضله، و ماهیت سبک‌تر کار، تقریبا بالکل از صحنه مانوفاکتور غایب است؛ مضافا اینکه زنان و کودکانِ بیش از حد کم سن و سال با بى‌وجدانى کامل در معرض تاثیر مواد سمى قرار داده مى‌شوند. در صنایع باصطلاح خانگى این استثمار از مانوفاکتورهای مدرن هم بیشرمانه‌تر صورت می‌گیرد، زیرا قدرت مقاومت کارگران با تفرق آنها تنزل می‌‌کند؛ زیرا گروه کاملى از انگل‌های چپاولگر خود را میان کارفرمای اصلى و کارگرانی که در استخدام او هستند جا مى‌کنند؛ زیرا یک صنعت خانگى همواره باید یا با سیستم کارخانه‌ای و یا با کار مانوفاکتوری در همان رشته تولیدی رقابت کند؛ زیرا فقر باعث محرومیت کارگر از اساسى‌ترین شرایط کارش یعنی فضا، نور و تهویه مى‌شود؛ زیرا اشتغال به امر هر چه بی‌حساب وکتاب‌تری تبدیل مى‌شود؛ و بالاخره، زیرا در این آخرین پناهگاه‌های توده‌های «مازادسازی» شده توسط صنعت بزرگ ماشینی و کشاورزی [کاپیتالیستی] ، رقابت بر سر کار لزوما به منتها درجه مى‌رسد. صرفه‌جوئی در وسایل تولید، که با نظم و قاعده نخست در سیستم کارخانه‌ای عملى ‌مى‌شود و در همانجا و از همان ابتدا در انطباق با لجام‌گسیخته‌ترین شکل چپاول قوه کار و دزدیدن از ملزومات متعارف کار به پیش برده می‌شود، این وضع، اکنون در هر رشته صنعتی که بارآوری اجتماعی کار و شالوده فنی لازم برای ادغام پروسه‌های کار رشد کمتری یافته است، سرشت ستیزآمیز و آدمکش خود را بصورت بارزتری بنمایش می‌گذارد.

ج - مانوفاکتور مدرن

در اینجا من اصولى را که در بالا مطرح شد با ذکر چند مثال روشن خواهم کرد. در واقع خواننده تا همین جا با نمونه‌های بسیاری که در فصل مربوط به روزکار ارائه شد آشنائی یافته است. در مانوفاکتورهای فلزکاری برمینگام و حومه علاوه بر ۱۰٫۰۰۰ زن، ۳۰٫۰۰۰ کودک و  جوان اکثرا به کارهای بسیار سنگین، گمارده شده‌اند. این افراد را مى‌توان در طیفى از مشاغل ناسالم یافت، که از آن قبیل است: ریخته‌گری‌های برنج، کارخانه‌های دکمه‌سازی، لعابکاری‌ها، آبکاری‌ها و روکش‌کاری‌ها.۱۷۲ برخى بنگاه‌های چاپ روزنامه و کتاب در لندن بدلیل کار بیش از حدی که از کارگران‌شان مى‌کشند به کسب لقب افتخارآمیز «سلاخ‌خانه» نائل آمده‌اند.۱۷۳ کار کشیدن‌های مشابهى در صحافى‌ها، که قربانیا‌ن‌شان را عمدتا زنان، دختران و کودکان تشکیل مى‌‌‌دهند، صورت مى‌گیرد. جوانان در طناب‌بافى‌ها به کارهای سنگین، و در معادن نمک، کارخانه‌های شمع‌سازی و صنایع شیمیائى به شب-کاری واداشته مى‌شوند. در ابریشم‌بافی‌ها، در مواردی که از ماشین استفاده نمی‌شود، از جوانان برای بحرکت درآوردن دستگاه‌های بافندگی تا سر حد مرگ کارکشیده مى‌شود.۱۷۴ یکى از شرم‌آورترین، کثیف‌ترین و کم ‌دستمزدترین انواع کار، که برای آن مرجحا زنان و دختران جوان را بخدمت می‌گیرند، کار سوا کردن انواع مختلف کهنه‌پاره است. بریتانیا گذشته از انبار عظیم کهنه‌پاره، به مرکز معاملات کهنه‌پاره جهان نیز معروف است. کهنه‌پاره از ژاپن، از دور افتاده‌ترین کشورهای آمریکای جنوبى و از جزایر قناری به بریتانیا وارد مى‌شود. اما منابع اصلى تامین آن کشورهای آلمان، فرانسه، روسیه، ایتالیا، مصر، ترکیه، بلژیک و هلند هستند. از کهنه‌پاره در تهیه کود، لائى لحاف و تشک، و پشم بنجل استفاده مى‌شود، و بعنوان ماده خام در ساخت کاغذ بکار مى‌رود. کهنه‌‌پاره سواکن‌ها ناقل آبله مرغان و دیگر امراض عفونى، و خود نخستین قربانیان این امراضند.۱۷۵ بعنوان نمونه کلاسیکى از کار زیاد، شاق و نامناسب که از همان اوان کودکى لطمات دردناک سبعانه‌ای‌ به کارگر وارد می‌آورد، علاوه بر کار در معدن ذغال‌سنگ و معادن بطور کلى، موزائیک‌سازی و آجرپزی را مى‌توان نام برد. در این صنعت از ماشینى که اخیرا در انگلستان اختراع شده بندرت استفاده مى‌شود. در فاصله ماه‌های مه تا سپتامبر کار از پنج صبح تا هشت شب، و در جاهائى که خشک کردن [خشت‌های خام] در هوای آزاد صورت مى‌گیرد غالبا از چهار صبح تا نه شب ادامه مى‌یابد. کارِ از پنج صبح تا هفت شب «کوتاه» و «متعادل» محسوب می‌شود. دختران و پسران شش و حتى چهار ساله در این رشته بکار گرفته مى‌شوند. ساعات کار این کودکان برابر با، و اغلب بیشتر از، بزرگسالان است. کار خود شاق است و گرمای تابستان هم مزید بر علت مى‌شود و بر کوفتگى بدن می‌افزاید. بعنوان نمونه، در کوره‌پز‌خانه‌ای در ماکسلى[Moxley] زن جوان (بیست و چهارساله) ای با کمک دو دختر خردسال که برایش خاک رس مى‌آوردند و خشت‌ها [ی خشک شده] را روی هم مى‌چیدند روزانه ۲٫۰۰۰ خشت مى‌زد. این دو دختر خردسال هر روز ۱۰ تن خاک را از دیواره‌های لغزنده گودال خاک رس از عمق ۹ متری بالا مى‌آوردند و سپس آنرا به فاصله ۶۳ متر حمل مى‌کردند.1 «تقریبا محال است یک کودک با وضعى که دارد بتواند از مهلکه کوره‌پزخانه بدون انحطاط عظیم اخلاقى خارج شود … کلمات ناشایستى که باید از همان کودکى که لطیف‌ترین سال‌های عمرشان است بشنوند، محیطى آکنده از عادات کثیف، زشت و بیشرمانه، محیطی که در آن در بیخبری و بصورت نیمه‌وحشى بزرگ مى‌شوند، در مابقی سال‌های عمر از آنان انسان‌هائى نابکار، هرزه و مطرود مى‌سازد … یک علت وحشتناک سقوط اخلاقى اینها شیوه زندگی‌‌شان است. هر ‌خشت‌‌زن، که همیشه کارگر ماهری است که در راس یک گروه قرار دارد، در کلبه خود به هفت زیردستش مسکن و غذا مى‌دهد. مرد و پسر بچه و دختر بچه همه، اعم از اینکه اعضای خانواده او باشند یا نباشند، در همان کلبه مى‌خوابند، که عموما دارای دو و استثنائا سه اطاق در طبقه همکف است و تهویه هوا در آن وضع بدی دارد. این افراد پس از کار سخت روزانه چنان خسته و کوفته‌اند که در میان‌شان نه اصول بهداشت و نظافت به کمترین درجه مراعات مى‌شود و نه آداب حجب و حیا. بسیاری از این کلبه‌ها نمونه ریخت و پاش و چرک و کثافت‌اند … بزرگ‌ترین شری که این سیستم، که در آن دختران جوان به این نوع کار گماشته مى‌شوند، در بر دارد آنست که این دختران را، على‌القاعده، از همان کودکى برای تمام عمر با هرزه‌ترین افراد بى سر و پا هم‌‌زنجیر مى‌کند. این دختران پیش از اینکه طبیعت به آنها بیاموزد زن هستند مبدل به پسرانى خشن و بددهن مى‌شوند. ‌شندره‌‌های چرکینى که بعنوان لباس به تن دارند، ساق‌های تا میانۀ ران لخت و سر و روی خاک‌آلوده سبب مى‌شود تا در هر گونه احساس شرم و حیا عادتا بدیده تحقیر بنگرند. در وقت غذا تمام‌قد در محوطه روی زمین دراز مى‌کشند، یا به تماشای پسرهائى که در کانال مجاوری مشغول آب‌تنى‌اند مى‌نشینند. پس از آنکه کار دشوار روزانه سرانجام به پایان رسید لباس‌های بهترشان را به تن می‌کنند و در معیت مردان عازم کافه‌های مشروب‌فروشى مى‌شوند». مشروب‌خواریِ بیش از حد در میان این قشر، که از همان اوان کودکى آغاز می‌شود، امری رایج و کاملا طبیعى است. «بدتر از همه اینکه آجرپزان از خود مأیوسند. یکى از افراد سر‌براه‌ترشان به کشیش کوره‌پز‌خانه‌های منطقه ساتال[Southall] گفته بود: آقا، شما اگر توانستید شیطان را براه بیاورید و درست کنید، آجری جماعت را هم مى‌توانید!».۱۷۶

گزارش چهارم و ششم (۱۸۶۲ و ۱۸۶۴) از سری  گزارشات بهداشت عمومى  یک منبع غنى اطلاعات رسمى در مورد شیوه صرفه‌جوئى سرمایه در شرایط کار در مانوفاکتور مدرن است، که من تمام کارگاه‌های بزرگ جز کارخانه بمعنای درست کلمه را جزو آن محسوب مى‌کنم. توصیفى که از این گونه کارگاه‌ها، و مشخصا چاپخانه‌ها و خیاط‌خانه‌های لندن در این گزارشات آمده است مشمئز‌کننده‌ترین صحنه‌های تخیلى رمان‌نویسان را پشت سر مى‌گذارد. تاثیر چنین شرایطى بر سلامت کارگران ناگفته پیداست. دکتر سیمون رئیس بخش پزشکى شورای معتمدین سلطنت و سردبیر رسمى گزارشات بهداشت عمومى  از ‌جمله مى‌نویسد: «من در گزارش چهارم خود (۱۸۶۱) [که در ۱۸۶۲ منتشر شد - ف.] نشان دادم که چگونه کارگران عملا امکان پافشاری بر حقوق حقه بهداشتى خود - یعنى اینکه قطع نظر از منظوری که کارفرما آنان را برای انجامش گرد هم مى‌آورد، کار تا آنجا که به کارفرما مربوط مى‌شود باید از هر گونه شرایط ناسالمِ اجتناب‌پذیر مبری باشد - را ندارند. و متذکر شدم که کارگران مادام که از احقاق این حق بهداشتى خود عاجز باشند نخواهند توانست از هیچ حمایت موثری از ناحیه مدیریت اجرائى که مواجب‌بگیر سیاست بهداشتى است برخوردار شوند … عمرِ کرور کرور مرد و زن کارگر اکنون با زجرهای بى‌‌پایان جسمى که منشأ آن صرفا مشاغل آنهاست کوتاه مى‌شود، و به عذاب بیحاصل مى‌گذرد».۱۷۷ دکتر سیمون برای نشان دادن تاثیر اطاق‌های کار بر وضع سلامت، جدول میزان مرگ و میر زیر را ارائه مى‌دهد.۱۷۸

 

تعداد شاغلین در صنایع
 مورد مقایسه،
در همه گروه‌های سنی

صنایع مورد مقایسه
 از لحاظ تاثیر بر سلامت

میزان مرگ و میر در هر ۱۰۰
هزار نفر شاغل در صنایع مورد
 مقایسه در گروه‌های سنی زیر

گروه سنی

گروه سنی

گروه سنی

۳۵-۲۵

۴۵-۳۵

۵۵-۴۵

۹۵۸٫۲۶۵

کشاورزی در انگلستان و ویلز

۷۴۳

۸۰۵

۱٫۱۴۵

۲۲٫۳۰۱   مرد

خیاطخانه‌های لندن

 

۹۵۸

 

۱٫۲۶۲

 

۲٫۰۹۳

۱۲٫۳۷۹    زن

۱۳٫۸۰۳

چاپخانه‌های لندن

۸۹۴

۱٫۷۴۷

۲٫۳۶۷

 

د - صنایع خانگى مدرن

اکنون مى‌پردازم به صنایع موسوم به خانگى. برای گرفتن تصویری از فجایع این حوزۀ استثمار که سرمایه در پس‌ پردۀ صنعت بزرگ ماشینی سازمان مى‌دهد مى‌توان، بعنوان نمونه، به صنعت [دستی] میخ‌‌سازی که ظاهرا به خوشی و خرمی در دامان مصفای چند دهکدۀ دور دست انگلستان جریان دارد نظر انداخت.۱۷۹ اما در اینجا کافی‌ است به چند مثال از صنایعی اشاره کنیم که در برخى از شاخه‌هایشان تولید یا هنوز به کمک ماشین انجام نمى‌گیرد و یا هنوز در رقابت با محصولات ماشینى و کارخانه‌ای قرار نگرفته‌اند؛ مانند توربافى و حصیربافى.

از ۱۵۰٫۰۰۰ نفری که در انگلستان به تولید تور اشتغال دارند در حدود ۱۰٫۰۰۰ نفر مشمول قانون کارخانۀ ۱۸۶۱ مى‌شوند. تقریبا کل ۱۴۰٫۰۰۰ نفر باقی‌‌مانده را زنان، جوانان، و پسران و دختران خردسال - با نسبت نازل پسر به دختر -  تشکیل مى‌دهند. وضع سلامت این ماتریال «ارزان» برای استثمار را مى‌توان از جدول زیر که توسط دکتر ترومن پزشک درمانگاه عمومى ناتینگام تنظیم شده مشاهده کرد. در میان ۶۸۶ بیمار زن تورباف، که اکثرا بین ۱۷ تا ۲۴ سال سن داشتند، نسبت مسلولین بقرار زیر بود:

 

سال

نسبت: ۱ نفر در

 

سال

نسبت: ۱ نفر در

۱۸۵۲

۴۵

 

۱۸۵۷

۱۳

۱۸۵۳

۲۸

 

۱۸۵۸

۱۵

۱۸۵۴

۱۷

 

۱۸۵۹

۹

۱۸۵۵

۱۸

 

۱۸۶۰

۸

۱۸۵۶

۱۵

 

۱۸۶۱

۸۱۸۰

 

این افزایش در تعداد مبتلایان به سل قاعدتا باید برای خوشبین‌ترین ترقى‌خواهان، و یا برای نابکارترین پیله‌وران تجارت آزاد در آلمان کافى باشد.

قانون کارخانۀ ١٨۶١ ضوابط خود پروسۀ ساخت تور را تا آنجا که بوسیله ماشین انجام مى‌گیرد، و در انگلستان على‌القاعده چنین است، تعیین کرده. رشته‌هائى که ما اینک به بررسى آنها خواهیم پرداخت (البته صرفا در ارتباط با آن دسته از کارگران این رشته‌ها که در خانه‌ کار می‌کنند و نه آن گروه که در کارگاه‌های مانوفاکتوری یا عمده‌فروشی‌ها متمرکزند) به دو گروه تقسیم مى‌شوند: ۱- فینیشینگ (انجام‌کارهای تکمیلی نهائى بر تور ماشین‌بافت که خود تقسیمات فرعى متعدد دارد)؛ ۲-  قلاب‌بافى.

تکمیل‌کاری تور یا در خانه‌هائى موسوم به Mistresses' house [خانه خانم استاد] انجام مى‌گیرد و یا توسط زنان در خانه‌های خودشان، با یا بدون کمک فرزندان‌. خانم استادها خود افراد فقیری هستند. اطاق کار در یک خانه شخصى قرار دارد. خانم استاد از کارخانه‌دارها یا عمده‌فروشی‌ها سفارش مى‌گیرد، و به اندازه‌ای که تقاضای متغیر بازار و وسعت اطاق‌هایش اجازه ‌دهد زن، دختر جوان و کودک خردسال استخدام مى‌کند. در برخی از این اطاق‌ها تعدادی بین بیست تا چهل، و در برخی دیگر بین ده تا بیست زن بکار گمارده مى‌شوند. سن متوسط شروع به کار شش سالگى، اما مواردی که کودکان در سنین زیر پنج‌ سال شروع به کار مى‌کنند هم بسیار زیاد است. ساعات کار بطور معمول هشت صبح تا هشت شب است، با یک ساعت و نیم برای غذا که در اوقات نامنظم و در همان اطاق‌های کار که بوی گند از آنها بلند است صرف مى‌شود. در زمان رونق بازار بکرات اتفاق مى‌افتد که کار از هشت و یا حتى شش صبح تا ده، یازده، دوازده شب ادامه مى‌یابد. در سربازخانه‌های انگلستان فضای مقرر برای هر سرباز در آسایشگاه ۱۴ تا ۸ /۱۶ متر مکعب و در بیمارستان‌های نظامى۶/۳۳ متر مکعب، اما در این زاغه‌ها بین ۱/۸ تا ۲/۸ متر مکعب برای هر کارگر است. و بعلاوه چراغ‌های روشنائى گازی هم در اطاق هست که اکسیژن هوا را مى‌سوزاند. برای آنکه تور تمیز بماند غالبا کودکان را مجبور مى‌کنند کفش‌هایشان را، علیرغم کف سنگفرش یا موزائیک اطاق، و حتى در زمستان، از پا درآورند. «منظره چهارده تا بیست کودک تنگ هم چپیده در اطاق کوچکى که مساحت آن شاید بیش از حدود ۱۳ متر مربع نباشد، و بکار واداشتن‌‌شان بمدت ۱۵ ساعت در شبانه‌روز، آنهم کاری که بعلت کسالت‌آور و یکنواخت بودن بخودی خود رمق‌ انسان را می‌گیرد، و بعلاوه در محیطى انجام مى‌گیرد که در آن همه گونه شرایط ناسالم یکجا جمع است، بهیچوجه منظره غیرعادی نیست … حتى خردسال‌ترین کودکان با دقت فشرده و سرعت حیرت‌آوری کار مى‌کنند، بطوری که دستان‌شان را می‌توان گفت هیچگاه استراحت نمی‌دهند یا از سرعت‌‌ آنها کم نمی‌کنند. اگر سوالى از ایشان بشود از ترس اینکه مبادا یک لحظه از کار عقب بمانند سرشان را بلند نمى‌کنند». هر چه به اتمام وقت کار نزدیک می‌شویم استفاده خانم استاد از «ترکه» بعنوان عامل محرک بیشتر مى‌شود. «کودکان در اواخر مدت بازداشت‌ بر سر این کار که یکنواخت، شدیدا مضر برای چشم‌، و بعلت ثابت بودن وضعیت بدن رمق‌گیر است، بتدریج خسته مى‌شوند و مثل مرغ بال ‌بال مى‌زنند و بیقراری مى‌کنند. کار این کودکان شباهت به کار بردگان دارد».۱۸۱ در مواردی که زنان با فرزندان‌شان در خانه (که این روزها یعنى یک اطاق اجاره‌ای و اغلب زیرشیروانى) کار مى‌کنند، وضع‌شان از اینهم بدتر است، البته اگر بدتر از این ممکن باشد. این نوع کار را تا شعاع پنجاه کیلومتری ناتینگام به بیرون مى‌دهند. در ساعت نه، ده شب که کودکان بنگاه عمده‌فروشی را ترک مى‌کنند اغلب به آنها یک بغل تور مى‌دهند تا برای تکمیل‌کاری به خانه ببرند. و جا نماز آب کشیدن سرمایه‌دار، به عاملیت یکى از نوکران با جیره و مواجبش، صد البته که این کارش را با چرب‌زبانى و با جملۀ «این برای مادر است» همراه مى‌کند، در حالیکه خوب مى‌داند کودکان بیچاره باید شب بیدار بمانند و در کار کمک کنند.۱۸۲

توربافى با قلاب عمدتا در دو منطقه زراعى انگلستان انجام مى‌گیرد؛ یکى منطقه توربافى هانیتون که بطول ۵/۱۲ تا ۵/۱۸ کیلومتر در کناره جنوبى دِوُن‌شایر امتداد می‌یابد و چند نقطه دیگر در نورت دِوُن [North Devon] را نیز در بر مى‌گیرد؛ و دیگری که بخش بزرگى از استان‌های باکینگام، بِدفورد و نورْتَمپتون و همچنین بخش‌های مجاور در دو استان آکسفوردشایر و هانتینگدون‌شایر را در بر می‌گیرد. کار معمولا در کلبه‌های کارگران کشاورزی انجام مى‌‌‌گیرد. کارخانه‌داران بسیاری هستند که بیش از ۳٫۰۰۰ نفر از این توربافان، که عمدتا کودک و نوجوان و بدون استثنا مونث‌اند را در استخدام دارند. همان اوضاعى که در مورد تکمیل‌کاری تور توصیف کردیم در اینجا نیز برقرار است، جز آنکه بجای «خانه خانم استاد» در اینجا «مدرسه توربافى» را داریم که توسط زنان فقیر در خانه‌هایشان دائر مى‌شود. کودکان از پنج سالگى، و اغلب زودتر از آن، تا دوازده یا پانزده سالگى در این مدارس کار مى‌کنند. اگر بسیار کم سن و سال باشند در سال اول بین چهار تا هشت ساعت و در سال‌های بعد از شش صبح تا هشت، نه یا ده شب کار مى‌کنند. «این اطاق‌ها عموما اطاق‌های نشیمن خانه‌های روستائى کوچکی هستند که دودکش بخاری آنها را برای جلوگیری از جریان هوا مسدود کرده‌اند، و گاه حتى در زمستان گرمای تن ساکنین برای گرم شدن آنها کافى محسوب مى‌شود. و در موارد دیگر اطاق‌های پستو‌‌مانندی هستند که کلا فاقد بخاریند … تراکم افراد در این اطاق‌ها و آلودگی هوای ناشى از آن گاه بینهایت زیاد است. به اینها باید اثرات زیانبار گنداب‌روها، فاضلاب‌ها، مواد در حال پوسیدگى و گندیدگی و انواع دیگر کثافت که معمولا در محوطه اطراف خانه‌های کوچک‌تر روستائى وجود دارد را اضافه کرد». و در مورد فضا: «در یک مدرسه با هیجده دختر و یک استاد: ۹۰ سانتی‌متر مکعب فضا برای هر نفر. در مدرسه دیگری که بوی آن غیرقابل تحمل بود، با هیجده نفر: ۶۶ سانتی‌متر مکعب برای هر نفر. در این صنعت مى‌توان کودکان دو ساله و دو سال و نیمه را دید که کار می‌کنند».۱۸۳

در استان‌های باکینگام و بدفورد، آنجا که توربافى به آخر مى‌رسد حصیربافى آغاز مى‌شود و بخش بزرگى از هارتْفوردشایر و صفحات غربى و شمالى اِسِکْس را دربرمى‌گیرد. در ۱۸۶۱ تعداد افراد شاغل در حصیربافى و کلاه حصیری ‌بافی‌ ۴۰٫۰۴۳ نفر بود. از این تعداد ۳٫۸۱۵ نفر مرد، در همه گروه‌های سنى، و مابقى زن بودند که در میان‌شان ۱۴٫۹۱۳ نفر زیر بیست سال سن داشتند، و از این عده ۷٫۰۰۰ نفر کودک بودند. «مدرسه توربافى» در اینجا جای خود را به «مدرسه حصیربافى» مى‌دهد. کودکان عموما در سن چهار و اغلب در فاصله سه و چهار سالگى شروع به آموختن حصیربافى مى‌کنند. سوادآموزی‌یی طبعا در کار نیست. خود کودکان نام مدارس ابتدائى را «مدارس طبیعى» گذاشته‌اند تا آنها را از این موسسات زالو صفت که در آنها آنقدر نگهشان می‌دارند تا کارشان را تمام کنند - و این کار عموما بافتن ۲۷ متر حصیر در روز است که از جانب مادران نیمه‌گرسنه‌شان تجویز شده - متمایز کنند. و همین مادران آنها را اغلب پس از اتمام وقت مدرسه [توربافی] تا ساعت ده، دوازده شب در خانه بکار مى‌گیرند. تراشه‌های حصیر انگشتان و دهان‌شان را، که باید حصیر را مدام با آن تر کنند، مى‌بُرد. دکتر بالارْد نظر عمومى کل مامورین بهداری لندن را به این شرح اعلام کرده است که ۲ متر مکعب حداقل فضای مناسب برای هر نفر در اطاق خواب یا اطاق کار است. اما در مدارس حصیربافى فضا با ناخن‌خشکى بیشتری از مدارس توربافى تقسیم مى‌شود: «۳۵/۰، ۴۷/۰، ۵/۰ و زیر ۶/۰ متر مکعب برای هر نفر». یکى از اعضای کمیسیون بنام آقای وایْت مى‌گوید اعداد کوچک‌ترِ این مجموعه نماینده فضائى کمتر از نصف فضائى است که یک کودک اگر در جعبه‌ای به طول و عرض و ارتفاع ۹۰ سانتى‌متر بسته‌بندی شود اشغال مى‌کند. این بهره‌ای است که این کودکان تا سن دوازده، سیزده، چهارده سالگى از زندگى مى‌برند. والدین نگون‌بخت نیمه‌گرسنه آنها فکری جز دوشیدن هر چه بیشتر فرزندان‌ خود ندارند. این کودکان هم بالطبع همین که بزرگ شدند برای ‌والدین‌ خود پشیزی ارزش قائل نمى‌شوند و آنها را ترک مى‌کنند. «جای تعجب نیست که بیسوادی و فحشا در میان انسان‌هائی که با این وضع بارآمده‌اند بیداد مى‌کند … اخلاق در میان اینها در نازل‌ترین حد است … تعداد معتنابهی از زنان دارای کودک نامشروعند، آنهم در چنان سنین پائینى که موجب حیرت کارشناسان آمار جنائى است».۱۸۴ و زادبوم این خانواده‌های نمونه خود کشور مسیحى نمونۀ اروپاست؛ لااقل بگفته کنت مونتالامبِر که یقینا مرجع با صلاحیتى در زمینه مسیحیت هستند!

سطح دستمزدها در صنایع ذکر شده بنحو رقت‌‌باری پائین است، چنان که حداکثر دستمزد یک کودک در مدارس حصیربافى بندرت به ۳ شیلینگ [در هفته] مى‌رسد. اما رواج سیستم پرداخت مزد بصورت جنسى موجب مى‌شود تا همین دستمزدهای ناچیز هم در همه جا، و بویژه در مناطق توربافى، به سطحى بسیار پائین‌تر از مقدار متعارف خود نزول کند.۱۸۵

 

ه‍ - گذار از مانوفاکتور مدرن و صنعت خانگى مدرن به صنعت بزرگ ماشینی. تسریع این انقلاب از طریق تعمیم قوانین کارخانه به صنایع مذکور

پائین آوردن قیمت قوه کار از طریق سوء ‌استفاده محض از کار زنان و کودکان، از طریق دزدی محض از همه ملزومات متعارف زیست و کار، و از طریق قساوت صرف در تحمیل زیاده‌کاری و شب-کاری، سرانجام به موانع غیر قابل عبور طبیعى برمى‌خورد. این برخورد به مانع در مورد ارزانتر تمام کردن کالاها، و استثمار کاپیتالیستی بطور کلى، که بر پایه استفاده از این روش‌ها استوارند، نیز صدق می‌کند. وقتی سرانجام این مرحله فرارسد - و این سال‌ها بطول می‌انجامد - زمان استفاده از سیستم ماشینى و تحول سریع صنایع پراکنده خانگى و مانوفاکتوری به سیستم کارخانه‌ای فرارسیده است. 

یک مثال این پروسه در ابعاد غول‌آسا تولید «لوازم پوشاک» (لباس و متعلقات آن) است. این صنعت بنا بر طبقه‌بندی کمیسیون اشتغال کودکان کلاه حصیری‌‌باف‌ها، کلاه زنانه‌دوزها، کَپى‌دوزها، مردانه‌دوزها، زنانه‌دوزها، پیراهن‌دوزها، کرست‌دوزها، دستکش‌دوزها، کفاش‌ها، و بسیاری رشته‌های فرعی مانند کراوات‌سازی، یقه‌سازی و غیره را در بر مى‌گیرد. در ۱۸۶۱ تعداد زنان شاغل در این صنایع در انگلستان و ویلز ۵۸۶٫۲۹۹ نفر بود، که از این تعداد حداقل ۱۱۵٫۲۴۲ نفر زیر بیست سال و۱۶٫۶۵۰ نفر زیر پانزده سال سن داشتند. تعداد این کارگران زن در ۱۸۶۱ در پادشاهی متحده به ۷۵۰٫۳۳۴ نفر مى‌رسید. تعداد کارگران مرد شاغل در کلاه‌دوزی، کفاشى، دستکش‌دوزی و مردانه‌دوزی در انگلستان و ویلز ۴۳۷٫۹۶۹ نفر بود. از این تعداد ۱۴٫۹۶۴ زیر پانزده سال، ۸۹٫۲۸۵ نفر بین پانزده و بیست سال، و ۳۳۳٫۱۱۷ نفر بالای بیست سال سن داشتند. بسیاری از رشته‌های کوچک‌تر در اینجا ملحوظ نشده‌اند. اما از دقت در همین ارقام موجود نیز می‌توان دید که بنا بر سرشماری ۱۸۶۱ تنها در انگلستان و ویلز مجموعا ۱٫۰۲۴٫۲۷۷ نفر در این رشته مشغول به کارند؛ یعنى تقریبا برابر با مجموع شاغلین در کشاورزی و دامداری. اینجاست که انسان تازه شروع می‌کند بفهمد که چراغ جادوی ماشین به چه علت در اینچنین ابعاد بیکرانی کالا از خود ظاهر می‌کند، و توده‌های آنچنان وسیعی از کارگران را «آزاد» مى‌سازد.

بخشی از تولید لوازم پوشاک در کارگاه‌های مانوفاکتوری انجام مى‌گیرد، که در آنها صرفا همان تقسیم کاری که اجزای منفصلش از قبل حاضر و آماده وجود داشته‌اند بازتولید مى‌شود. بخشى از آن نیز بوسیله پیشه‌وران استادکار خرده‌پا انجام مى‌گیرد که اکنون دیگر نه مانند سابق به سفارش مشتری خصوصی بلکه به سفارش کارخانه‌ها و عمده‌فروشی‌ها کار مى‌کنند، و این در چنان ابعادی صورت می‌گیرد که گاه کل یک شهر یا منطقه روستائى به کار در رشته خاصى، مثلا کفاشى، مشغولند. و بالاخره بخشى از آن، در مقیاسى بسیار بزرگ، بدست کارگران باصطلاح خانگى انجام مى‌گیرد که بخش [یا امتداد] بیرونی کارخانه‌ها و عمده‌فروشی‌ها، و حتى کارگاه استادکاران خرده‌پا، را تشکیل مى‌دهند.۱۸۶

مواد اولیۀ این کار را، چه در اشکال خام و چه در اشکال نیم‌ساخته‌اش، صنعت بزرگ ماشینی تامین مى‌کند، و ماتریال ارزان انسانىِِ بقول معروف taillable à merci et miséricorde 2 آن هم تشکیل مى‌شود از توده‌هائى که توسط صنعت بزرگ و کشاورزی «آزاد» شده‌اند. علت اصلى پیدایش مانوفاکتورها در این حوزه نیاز سرمایه‌داران به در دسترس داشتن لشکر آماده و مجهزی بود که بتواند نسبت به هر گونه افزایش تقاضا برای قوه کار واکنش لازم را نشان دهد.۱۸۷ مع‌الوصف این مانوفاکتورها صنایع پراکنده پیشه‌وری و خانگى را بمنزله شالوده فنی گسترده خود دست نخورده باقى گذاردند. منشأ اصلى تولید عظیم ارزش اضافه در این رشته‌ها، و ارزان شدن هر چه بیشتر تولیدات آنها، دستمزدهای حداقل پرداختى (که تنها کفاف یک زندگى بخور و نمیر نباتی را مى‌داد) و همچنین افزایش ساعات کار تا حد نهائى قابل تحمل برای ارگانیزم انسانی بود، و هست. در حقیقت این ارزانى رمق و جان انسان بود که تبدیل به کالا  مى‌شد، و گسترش روز افزون بازار را امکان‌پذیر مى‌ساخت؛ بویژه بازارهای مستعمراتى انگلستان که در آنها مضافا سلیقه و عادات انگلیسى نیز حاکم بود. سرانجام نقطه بحرانى فرارسید. اساس روش قدیم، یعنی قساوت محض در استثمار کارگران بهمراه تقسیم کاری کمابیش با نظم و قاعده، دیگر تکافوی رشد بازارها و رشدِ از آنهم سریع‌ترِ رقابت میان سرمایه‌داران را نمی‌کرد. ساعت ظهور ماشین فرارسیده بود. آن ماشینِ قطعا انقلابى، ماشینى که همه شاخه‌های بیشمار این حوزه تولید مانند زنانه‌دوزی، مردانه‌دوزی، کفاشى، دست‌دوزی، کلاه‌دوزی و غیره را به یک میزان مورد هجوم قرار مى‌دهد، چرخ خیاطى [یا ماشین دوخت بطور کلی] است.

اثر آنى این ماشین بر کارگران مانند همه ماشین‌آلات دیگری است که در دوران صنعت بزرگ شاخه جدیدی از صنعت را فراگرفته‌اند. کودکانِ بیش از حد کم سن و سال از کار برکنار مى‌شوند. دستمزد کارگرانى که با ماشین کار مى‌کنند در مقایسه با کارگران صنایع خانگى که بسیاری‌شان به قشر «فقیرترین فقرا» تعلق دارند افزایش مى‌یابد. اما دستمزد کارگران دستکار که از موقعیت بهتری برخوردارند بر اثر رقابت ماشین با آنها افت مى‌کند. کارگران ماشین‌کار جدید را منحصرا دخترها و زنان جوان تشکیل مى‌دهند. این زنان و دختران بکمک نیروی مکانیکى به انحصار مردان بر کارهای سنگین پایان می‌دهند، و شمار زیادی از زنان مسن و کودکان بسیار خردسال را از کارهای سبک برکنار مى‌کنند. نیروی قوی پنجۀ رقابت ضعیف‌ترین قشر کارگرانی که به کار یدی اشتغال دارند را از پا درمى‌آورد. افزایش هولناک موارد مرگ از گرسنگى طى ده سال اخیر در لندن و گسترش دوزندگی با چرخ بموازات هم پیش رفته است.۱۸۸ کارگران جدید زن چرخ‌های خیاطى را با دست و پا، یا با دست تنها، مى‌چرخانند، و این کار را بنا بر وزن، اندازه و نوع خاص ماشین گاه در حالت ایستاده و گاه نشسته انجام مى‌دهند، و قوه کار زیادی صرف می‌کنند. ‌کار‌شان بعلت ساعات کار زیاد، که معذالک در اکثر موارد به زیادی آنچه در سیستم قدیم بود نیست، به سلامت انسان لطمه مى‌زند. قرار داشتن چرخ خیاطى در اطاق‌هائى که بدون چرخ هم بیش از حد پرازدحام است، بر اثرات زیان‌آور کار مى‌افزاید. آقای لُرد مى‌گوید: «در بدو ورود به اطاقى با سقف کوتاه که در آن سى تا چهل کارگر چرخ‌کار تحت چنین شرایطى کار می‌کنند…انسان دچار احساس غیر قابل تحملى مى‌شود … شدت گرما، بعضا بدلیل وجود اجاق‌های گاز برای گرم کردن اطوها، وحشتناک است … حتى وقتى در چنین جاهائى ساعات کار متعادل، یعنى از هشت صبح تا شش بعد از ظهر، برقرار است، روزانه بطور منظم سه یا چهار نفر از حال مى‌روند».۱۸۹

انقلاب در شیوه تولید اجتماعى که نتیجه ضروری انقلاب در وسایل تولید است از طریق طیفی از اشکال گذار به فرجام مى‌رسد. این اشکال بسته به وسعت دامنه رواج ماشین دوخت در هر شاخه از صنعت، طول مدتى که این ماشین عملا مورد استفاده قرار داشته‌، وضع قبلى کارگران، درجه تفوق مانوفاکتورها، صنایع دستی پیشه‌وری و صنعت خانگى، سطح اجاره‌بهای محل کار۱۹۰ و غیره متفاوتند. بعنوان مثال در زنانه‌دوزی که بخش اعظم ساختار خود را از پیش - عمدتا در شکل همکاری ساده - مهیا داشت، چرخ خیاطى در ابتدا چیزی جز عنصر تازه‌ای در سیستم فی‌الحال موجود مانوفاکتوری نبود. در مردانه‌دوزی، پیراهن‌دوزی، کفاشى و غیره مخلوطی از همه اشکال وجود دارد. در اینجا سیستم کارخانه‌ای بمعنای درست کلمه را مى‌توان دید. واسطه‌ها را مى‌بینیم که مواد اولیه را از سرمایه‌دار اصلى مى‌گیرند و سپس گروه‌های ده تا پنجاه نفره یا بیشتر کارگران زن را پشت چرخ خیاطى در «حجره‌ها» و «بالاخانه‌ها» بکار مى‌گمارند. و بالاخره، مانند همه مواردی که ماشین جزئى از ساختار یک سیستم را تشکیل نمى‌دهد، و مانند مواردی که ماشین مى‌تواند در یک مقیاس مینیاتوری بکار گرفته شود، کارگران [سابقا] دستکار و کارگران خانگى را مى‌بینیم که به همراه خانواده‌شان و یا تعداد کمی کارگر اضافه از بیرون، از چرخ خیاطى‌های خود استفاده مى‌کنند. ۱۹۱ سیستمى که عملا در انگلستان رواج دارد از این قرار است که سرمایه‌دار تعداد زیادی چرخ در محل کسب خود مستقر مى‌کند، و سپس تولیدات این چرخ‌ها را برای انجام باقیماندۀ کار و تکمیل محصول در میان کارگران خانگى تقسیم مى‌‌کند.۱۹۲ معذالک تنوع این اشکال گذار موجب پوشیده ماندن گرایشى که در جهت تحول این اشکال به سیستم کارخانه‌ای در کار است نمى‌‌شود. خصلت خود ماشین دوخت که موارد استفاده گوناگونش شاخه‌های سابقا پراکنده یک رشته را در جهت تجمع زیر یک سقف و تحت فرمان یک سرمایه به پیش مى‌راند، آن گرایش را تقویت مى‌کند. از جمله سایر عواملی که در جهت موافق این گرایش عمل مى‌کنند یکى اینست که دست‌دوزی‌های مقدماتى و برخى کارهای دیگر را مى‌توان راحت‌تر از همه در همان محل استقرار چرخ‌های خیاطى انجام داد؛ و عامل دیگر سلب مالکیت گریز‌ناپذیر [وسایل تولید] از دوزندگان دستى و کارگران خانگى است که با چرخ‌های خود کار مى‌کنند. این بلائى است که تا همین جا بر سر بخشى از آنها آمده است. حجم روزافزون سرمایه‌گذاری در خرید ماشین دوخت۱۹۳ عامل محرکی در جهت افزایش تولید اجناس چرخ‌دوز و در نتیجه پر شدن بازار از آنها مى‌شود، و بدینوسیله به کارگران خانگى هشدار مى‌دهد که باید چرخ‌هایشان را بفروشند. زیاده‌تولیدِ خود ماشین‌های دوخت موجب مى‌شود تولید‌کنندگان این ‌ماشین‌‌ها، که بهر صورت شده باید کالایشان را بفروشند، آنها را هفتگى کرایه دهند، و به این ترتیب اسباب رقابتى مرگبار را برای ‌ماشین‌‌داران خرده‌پا فراهم آورند.۱۹۴تغییرات مداومى که در ساخت خود ماشین‌های دوخت صورت مى‌گیرد، و ارزان شدن هر چه بیشتر آنها، مدل‌های قدیمى را بطور روزانه از ارزش می‌اندازد، و این باعث می‌شود مدل‌های قدیمی به تعداد زیاد و ثمن بخس به سرمایه‌داران بزرگ که اکنون تنها کسانى هستند که می‌توانند از آنها استفادۀ سودآور بکنند فروخته شود. و بالاخره، بر صحنه ظاهر شدن ماشین بخار بجای انسان در اینجا نیز، مانند همه پروسه‌های تحول، ضربه نهائى را وارد مى‌کند. استفاده از قوه بخار در ابتدا با مشکلات صرفا فنى مانند تکان زیاد ماشین‌ها، دشواری کنترل سرعت آنها، استهلاک سریع ماشین‌های سبک‌تر و غیره مواجه است. اما تجربه خیلی زود بر همه این مشکلات فائق مى‌آید.۱۹۵ اگر، از سوئى، تمرکز ماشین‌های متعدد در مانوفاکتورهای بزرگ به استفاده از نیروی بخار مى‌انجامد، از سوی دیگر رقابت قوه بخار با عضله انسانی به تمرکز کارگر و ماشین‌آلات در کارخانه‌های بزر‌گ سرعت مى‌بخشد. به این ترتیب است که انگلستان در حال حاضر نه تنها در صنعت تولید لوازم پوشاک بلکه در اکثر صنایع دیگری که ذکرشان رفت نیز تجربه تحول مانوفاکتور، صنایع پیشه‌وری و صنایع خانگى به سیستم کارخانه‌ای را از سر مى‌گذراند. این تحول در حالى صورت مى‌گیرد که تک‌ تک این اشکال تولید، که تحت تاثیر صنعت بزرگ ماشینی بکلى تغییر کرده و نحوه سازمان‌یافتگی قبلى خود را از دست داده‌اند، از مدت‌ها پیش همه فجایع سیستم کارخانه‌ای را بازتولید کرده، و حتى بر آن پیشى گرفته‌اند، بدون آنکه هیچیک از جنبه‌های مثبت تکامل آن سیستم بازتولید کنند.۱۹۶

این انقلاب صنعتى که بطور طبیعى و خودجوش در حال پیشرفت است بطور مصنوعی نیز از طریق گسترش دایره شمول قوانین کارخانه به کلیه صنایعى که در آن زنان، جوانان و کودکان بکار گرفته مى‌شوند تقویت مى‌شود. تنظیم و زمان‌بندی اجباری روزکار از لحاظ طول مدت، استراحت‌ها، زمان شروع و پایان آن، سیستم تعویض نوبتی کار کودکان، حذف کار کلیه کودکان پائین‌تر از یک سن معین از کارخانه، و غیره، از یک سو استفاده از ماشین‌آلات بیشتر۱۹۷ و نشاندن قوه بخار بجای قوه عضله را ضروری مى‌سازد،۱۹۸ و از سوی دیگر این گرایش که ضرر وارده از لحاظ زمان از لحاظ مکان جبران گردد، باعث مى‌شود که بر ابعاد وسایل تولیدی که مشترکا مورد استفاده قرار مى‌گیرند، مانند کوره‌ها، ساختمان‌ها و امثالهم افزوده شود. در یک کلام، تمرکز وسیع‌تری از وسایل تولید، و متناظر با آن افزایشى در تعداد کارگران مجتمع در یک محل، بظهور مى‌رسد. اعتراض اصلى که بکرات و با حرارت زیاد از جانب هر کارگاه مانوفاکتوری که خود را با خطر قانون کارخانه مواجه مى‌بیند مطرح مى‌شود در واقع همین است که برای ادامه کار در همان مقیاس سابق باید سرمایه بیشتری بکار انداخت. اما در مورد کار در باصطلاح صنایع خانگى و اشکال بینابینى میان آنها و مانوفاکتور باید توجه داشت که این صنایع بمحض برقراری محدودیت بر روزکار و بر استخدام کودکان ورشکست مى‌شوند. استثمار نامحدود قوه کار ارزان تنها رکن قابلیت رقابت آنهاست.

یکى از شرایط قطعا لازم برای موجودیت سیستم کارخانه‌ای، بخصوص پس از محدود شدن طول روزکار، اطمینان به نتیجه یعنى تولید مقدار معینی کالا، یا ایجاد اثر مفید و معینی، در مدت زمان معین است. بعلاوه، وقفه‌های آئین‌نامه‌ای موجود در روزکار متضمن این فرض‌اند که توقف‌های نوبتی [یا پریودیک] و ناگهانى در کار به محصولی که در نیمه‌‌راه پروسه تولید است آسیبى نمى‌رساند. این ضرورت اطمینان به نتیجۀ کار، و این ممکن بودن توقف پروسه کار، طبعا در صنایع تماما مکانیزه با سهولت بیشتری قابل حصول‌ است تا صنایعى که در آنها پروسه‌های فیزیکى و شیمیائى نقش دارند؛ مانند سفالگری، سفیدگری پارچه، رنگرزی، نانوائى، و اکثر صنایع فلزکاری. هر جا که روزکار محدود نشده‌ای وجود داشته باشد، هر جا که شب-کاری و تباه کردن نامحدود زندگى انسان‌ها وجود داشته باشد، کوچک‌ترین مانعى که ماهیت پروسه کار در مقابل هر تغییری در جهت بهبود [شرایط کار] قرار دهد فورا «مانع طبیعى» جاودانه‌ای‌‌ قلمداد مى‌شود که مقتضای ذات تولید است. هیچ سمى قادر نیست با آن حتمیتى که قانون کارخانه این گونه «موانع طبیعى» را از سر راه می‌روبد دفع آفت کند. هیچکس بیش از آقایان دست‌اندر‌کار مانوفاکتور چینی‌سازی در زمینه این گونه «غیرممکن» ها داد و قال براه نینداخته است. اما در سال ۱۸۶۴ قانون شامل حال اینها هم شد، و ظرف شانزده ماه هر «غیرممکن» ی از میان رفت. «روش پیشرفتۀ (حاصل از اجرای قانون) برای ساخت گِل روکش با استفاده از فشار بجای تبخیر، کوره‌های جدید برای خشک کردن کار در مرحله خامی گل و غیره، هر یک اتفاقات بسیار حائز اهمیتى در فن چینی‌سازی محسوب مى‌شوند و نمودار پیشرفتى هستند که طى قرن اخیر بیمانند بوده است … حتى دمای خود کوره را بطور چشمگیری کاهش داده و موجب صرفه‌جوئى قابل ملاحظه‌ای در مصرف سوخت و باعث تاثیر سریع‌تر بر موضوع کار شده است».۱۹۹  علیرغم همه پیشگوئی‌ها قیمت تمام شده ظروف سفالی بالا نرفت، اما مقدار تولید بالا رفت، و تا آن حد رفت که ارزش صادرات در دوازده ماه منتهى به دسامبر ۱۸۶۵ از متوسط ارزش صادرات طى سه سال پیش از آن بمقدار ۱۳۸٫۶۲۸ پوند بیشتر شد. در تولید مانوفاکتوری کبریت نیز تصور مى‌شد جز این راهى نیست که کودکان، حتى در هنگام بلعیدن سریع ناهارشان، همچنان به فروبردن چوب‌های کبریت در فسفر مذاب که بخار سمى متصاعد از آن صورت‌شان را آزار مى‌‌داد مشغول باشند. قانون کارخانه ١٨۶۴ صرفه‌جوئى در وقت را ضروری ساخت، و لاجرم باعث بوجود آمدن ماشینى برای انجام عمل فروبردن چوب‌های کبریت در فسفر مذاب شد که بخار متصاعد از آن با بدن کارگران تماس پیدا نمى‌کرد.۲۰۰ بهمین ترتیب، در حال حاضر در آن شاخه‌هائى از تولید مانوفاکتوری تور که هنوز در دایره شمول قانون کارخانه قرار نگرفته‌اند چنین استدلال مى‌شود که ساعات صرف غذا را بدلیل طول مدت‌های متفاوتى که انواع مختلف تور برای خشک شدن لازم دارند (طول مدت‌های از سه دقیقه تا یک ساعت، و بیشتر) نمى‌توان تحت تنظیم درآورد. اعضای کمیسیون اشتغال کودکان در پاسخ به این استدال مى‌گویند: «در اینجا نیز عینا همان شرایطى برقرار است که در مورد پالایش کاغذ، که ما در گزارش اول خود به آن پرداختیم، برقرار بود. برخى تولیدکنندگان عمدۀ رشته اخیر نیز مصرانه مدعى بودند که بعلت ماهیت مواد مورد استفاده و پروسه‌های مختلفى که این مواد باید طى کنند، بدون تحمل ضرر جدی قادر نخواهند بود کار را در هیچ لحظه معینى برای صرف غذا متوقف کنند. اما از قرائن چنین پیداست که با بعمل آوردن مراقبت‌های لازم و باجرا گذاردن ترتیبات از قبل برنامه‌ریزی شده مشکل برطرف خواهد شد.  لذا بنا بر ماده ۶ از بند ۶ قانون تعمیم قوانین کارخانه مصوب دوره اخیر پارلمان، به آنان هیجده ماه، از تاریخ تصویب این قانون، مهلت داده شد تا ساعات صرف غذای مصرح در قوانین کارخانه را باجرا درآورند».۲۰۱ قانون تعمیم هنوز به تایید کامل پارلمان نرسیده بود که مانوفاکتورداران نیز چنین کشف کردند: «اشکالاتى که ما انتظار داشتیم بر اثر تعمیم قوانین کارخانه به رشته ما پیش آید خوشبختانه باید بگویم پیش نیامده است. در هیچ جا نمى‌بینیم که تولید با قوانین تعارضی پیدا کرده باشد. ماحصل کلام اینکه ما اکنون طى همان مدت زمان سابق مقدار بیشتری تولید مى‌کنیم».۲۰۲ آنطور که پیداست پارلمان انگلستان، که بهیچوجه نمى‌توان آنرا بدلیل نبوغ بیش از حدی که در وجودش بودیعه گذارده شده ملامت کرد، از راه تجربه به این نتیجه رسیده که صرف تصویب یک قانون اجباری کافی است تا همه موانع باصطلاح طبیعى که پروسه تولید در راه محدودیت و زمان‌بندی روزکار ایجاد می‌کند از سر راه برداشته شود. لذا بهنگام پیاده کردن قانون کارخانه در یک صنعت معین دوره‌ای بین شش تا هیجده ماه مقرر مى‌گردد که طى آن تولیدکنندگان ملزم به رفع کلیه موانع فنى موجود بر سر راه اجرای قانون مى‌شوند. جملۀ میرابو، «غیرممکن! این لغت مسخره را جلوی من نگوئید!»، در مورد تکنولوژی مدرن بخصوص مصداق پیدا می‌کند. قوانین کارخانه با آنکه عناصر مادی لازم برای تحول سیستم مانوفاکتوری به سیستم کارخانه‌ای را بدینسان مصنوعا [و در شرایط باصطلاح گلخانه‌ای] به بلوغ و پختگى مى‌رساند، اما، در عین حال، از آنجا که بکار انداختن سرمایه بیشتری را لازم می‌آورد افول کارفرمایان کوچک و تمرکز سرمایه را تسریع مى‌کند.۲۰۳

گذشته از موانع فنى صرف، که از طرق فنى قابل رفعند، عادات نامنظم خود کارگران مانعى بر سر راه تنظیم و زمان‌بندی ساعات کار است. این بخصوص در مواردی مصداق دارد که قطعه‌کاری غالب است، و یا در جاهائى که فوت وقت در طول بخشى از روز یا هفته با اضافه‌کاری‌ها یا شب-کاری‌های بعدی قابل جبران باشد - رسم کاری‌یی که کارگر بزرگسال را بى‌احساس و خشن می‌کند و زن و فرزندش را به نابودی می‌کشاند.۲۰۴ این بى‌نظمى در صرف قوه کار، هر چند واکنش طبیعى و خام و خود‌جوشی در مقابل ملالت کار شاق یکنواخت است، اما، در عین حال، و بسیار بیش از آن، ریشه در هرج و مرج خود تولید دارد -  هرج و مرجى که بنوبه خود ناشی از استثمار افسار‌گسیخته قوه کار توسط سرمایه‌دار است. در کنار تغییر و تحولات عمومى و دوره‌ای در سیکل متناوب حیات صنعتى، و نوسانات خاص بازار برای هر صنعت، عامل دیگری بنام «فصل» نیز وجود دارد که بخشا بستگى به فصول معینى از سال دارد که برای کشتیرانى مساعدتر از فصول دیگرند، و بخشا بستگى به مُد دارد و اینکه سفارشات بزرگی را باید در کوتاه‌ترین مدت آماده تحویل کرد. رسم این گونه سفارش دادن با گسترش راه‌آهن و تلگراف متداول‌تر مى‌شود. بعنوان مثال یک کارخانه‌دار لندنى مى‌گوید: «توسعه شبکه راه‌آهن سراسری در کشور مشوقى برای سفارشات کوتاه مدت شده است. اکنون خریداران تقریبا هر دو هفته یک بار از گلاسگو، منچستر و ادینبورگ به عمده فروشى‌های سیتیِ لندن که ما به آنها جنس مى‌دهیم مى‌آیند و بجای آنکه مثل سابق از جنس‌های موجود خریداری کنند سفارشات کوچک و فوری مى‌دهند. خیلی سال‌ پیش‌ها ما همیشه مى‌توانستیم در دوره‌های فتور بازار برای تامین تقاضای فصل بعد از قبل کار تولید کنیم، اما حالا هیچکس نمى‌تواند از پیش بگوید در فصل بعد چه جنسى مورد تقاضا خواهد بود».۲۰۵

در کارخانه‌ها و مانوفاکتورهائى که هنوز مشمول قوانین کارخانه نشده‌اند وحشتناک‌ترین اضافه‌کاری‌ها طى دورۀ موسوم به «فصل» و در پى سفارشات غیرمنتظره، متداول است. در بخش‌های بیرونی کارخانه، یعنی مانوفاکتورها و عمده‌فروشی‌ها‌، کارگران موسوم به خانه‌کار [domestic workers] که اشتغال‌شان در بهترین حالت نا‌منظم است، در زمینه مواد اولیه برای سفارشات اسیر میل و هوس سرمایه‌دارند که در این صنعت بهیچوجه غم استهلاک ساختمان و ماشین‌آلات ندارد و در صورت توقف کار ضرری متوجهش نیست، و این کارگر است که پوستش کنده مى‌شود. پس سرمایه‌دار در اینجا با نظم و قاعده دست بکار ایجاد یک نیروی احتیاط صنعتى مى‌شود که بتواند با یک شیپور بخط شود - نیروی احتیاطی که او در بخشى از سال با تحمیل غیر‌انسانى‌ترین مشقات قلع و قمعش مى‌کند، و در بخش دیگر سال رهایش مى‌کند تا بر اثر نبود کار از گرسنگى تلف شود. «کارفرمایان…در مواقعى که کار فوق‌العادۀ تعجیلى پیش مى‌آید از عادت نا‌منظم کار کردن کارگران [خانه‌کار] بهره‌برداری مى‌کنند، چنان که کار تا ساعت یازده، دوازده شب یا دو صبح، یا آن طور که معروف است ’دائم‌الاوقات‘ ادامه مى‌یابد آنهم در مکان‌هائی که بوی گندش کافی است تا انسان را از پا درآورد؛ یعنی شاید بتوان تا نزدیک در رفت، و آنرا باز کرد، اما زانوهای انسان می‌لرزد جلوتر برود».۲۰۶ یکى از شهود که خود کفاش بود درباره اربابان گفت: «اینها موجودات غریبى هستند، و فکر می‌کنند این لطمه‌ای به یک پسر بچه نمی‌زند که نصف سال را جان بکند و نصف دیگر سال را تقریبا بیکار باشد».۲۰۷

سرمایه‌داران ذینفع مدعى بودند (و هنوز هستند) که این «رسومِ رشد یافته با رشد صنعت» (‘usages which have grown with the growth of trade’)  یا بقول معروف  سنت‌های کسبى نیز مانند موانع فنى «موانعی طبیعى» اند که از ذات تولید برمی‌خیزند. این نغمۀ اعتراضىِ محبوب سلاطین صنعت پنبه بود در زمانی که برای اولین بار تهدید قوانین کارخانه را حس کردند. رشته صنعتی اینها هر چند بیش از هر صنعت دیگری وابسته به بازار جهانى و بنابراین کشتیرانى بود، دروغ‌شان در عمل به اثبات رسید. و از آن پس بازرسان کارخانه با هر «مانع کسبی» ادعائى بمنزله یک بهانه‌تراشى محض برخورد کرده‌اند.۲۰۸ تحقیقات کمیسیون اشتغال کودکان که با امانت کامل به انجام رسیده است ثابت مى‌کند که [اولا] تاثیر تنظیم و زمان‌بندی ساعات کار، در برخى صنایع، این بوده است که باعث شده حجم کار مورد استفادۀ قبلی بنحو یکدست‌تری در تمام طول سال توزیع شود؛۲۰۹ [ثانیا] این زمان‌بندی در حکم نخستین لگام عقلانى بر هوسبازی‌های جنایتکارانه و پوچ عالم مد بود -۲۱۰ هوسبازی‌هائى که با سیستم کاری حاکم بر صنعت بزرگ بدترین ناهماهنگى را دارد؛ [ثالثا] رشد و توسعه اقیانوس‌پیما‌ئی و وسایل ارتباطى بطور کلى، آن پایه و اساس فنى که کار فصلى بطور واقعى بر آن استوار بود را از بین برده است؛۲۱۱ [رابعا] سایر احوال و شرایط باصطلاح غیر قابل کنترل همه با ساختمان‌های بزرگ‌تر، ماشین‌آلات افزون‌تر، استخدام همزمان کارگر بیشتر،۲۱۲ و با تاثیر خود بخود همه این تغییر و تحولات بر شیوه کار تجار عمده‌فروش،۲۱۳ بکناری روبیده مى‌شوند. با اینهمه سرمایه، چنان که نمایندگان خودش بارها و بارها اذعان کرده‌اند، هرگز با این تغییر و تحولات کنار نخواهد آمد مگر «تحت فشار یک قانون عمومى پارلمانى»۲۱۴ بمنظور تنظیم و زمان‌بندی ساعات کار.

ادامه...

 

1 هیچیک از اعداد جمله اخیر، که پیداست مارکس غیرمستقیم و از حافظه نقل می‌کند، امکان‌پذیر نیست. لذا این نیز باید، مانند مورد ص۴۴۹، سهو دیگری از جانب مارکس باشد. مع الوصف، در اینجا بنظر می‌رسد اگر همه اعداد تقسیم بر ۱۰ شوند تصویر بسیار واقعی تری بدست می‌آید.   

2 اصطلاحی است بمعنای کسانی که می‌توان بسته به میل و انصاف خود از آنان مالیات گرفت. این اصطلاح در فرانسۀ قرون وسطی در توصیف حال رعایای سرف‌ و بعدها در توصیف بیحقوقی‌های قانونی این سرف‌های آزاد شده بکار می‌رفت -  ف.