سرمايه،  جلد ١
بخش چهارم:
تولید ارزش اضافه نسبی
 
فصل ١٤: 
تقسیم کار و مانوفاکتور


پی‌نویس‌های فصل ١٤

 

 

 

پى‌نويس‌هاى فصل ۱۴

 

۱- نقل قول زير نمونه مدرن‌ترى از اين نحوه شکل‌گيرى مانوفاکتور بدست مي‌دهد: صنعت ابريشم در ليون و نيم [Nime] «تماما جنبه پدرسالارانه دارد، تعداد زيادى زن و کودک را بکار مي‌گيرد، اما رمق‌شان را نمى‌کشد و از پا درشان نمى‌آورد. به آنها اجازه مي‌دهد در محل زندگى خود در دره‌هاى زيباى دروم   [Drome]، وار [Var] ، ايزِِر [Isere] و وُکلوز [Vaucluse] باقی بمانند و به پرورش کرم ابريشم و پيله‌کشى خود مشغول باشند. اين صنعت هرگز يک صنعت کارخانه‌اى واقعى نخواهد شد. اما بررسی دقيق‌تر نشان مي‌دهد که اصل تقسيم کار [در اين صنعت] شکل خاصى بخود مي‌گيرد…تا بتواند به ميزان بالائى که در اينجا مورد نياز است باجرا درآید. در اينجا پيله‌کش، نخ‌تاب، رنگرز، آهارگر، و بالاخره بافنده وجود دارد، اما اينها در يک کارگاه واحد مجتمع نيستند و به يک استادکار واحد نيز وابسته نمى‌باشند» (آ. بلانکى، پاريس، ۹-۱۸۳۸، ص۷۹). از زمان نگارش اين سطور توسط بلانکى کارگران مستقل مختلف تا اندازه‌اى در کارخانه‌ها مجتمع شده‌اند. [ افزوده انگلس بر نشر چهارم  آلمانى:] و از زمان نگارش سطور فوق توسط مارکس دستگاه بافندگى که با قوه بخار کار مي‌کند به اين کارخانه‌ها راه يافته و اکنون بسرعت در حال پيشروى و عقب راندن دستگاه بافندگى دستى است. صنعت ابريشم شهر کرفلد [krefeld]  نیز در اين باره داستانى براى گفتن دارد.

۲- «هر اندازه تولید شيئى که مستلزم صنایع بس متنوع است بيشتر تقسيم و به هنرمندان [یا صنعتگران] مختلف واگذار ‌شود، الزاما بهتر و سريع‌تر انجام مي‌گيرد، و زمان و کار کمترى بهدر مي‌رود» (مزایای تجارت هند شرقى، لندن، ۱۷۲۰، ص۷۱).

۳- «کارى که براحتى انجام مي‌گيرد همانا مهارت انتقال يافته است» (ت. هاجسکين - T. Hodgskin - لندن، ۱۸۲۷، ص ۴۸)

۴- «فنون نيز در مصر…به درجه کمال رسيده‌اند، زيرا تنها کشوري است که در آن صنعتگران بهيچوجه اجازه دخالت در امور سایر طبقات شهروندان را ندارند، بلکه تنها بايد حرفه‌اى را دنبال کنند که قانونا در طايفه ایشان موروثى است … در ميان ملل ديگر ديده مي‌شود که صاحبان حِرف توجه خود را به بسيارى چيزها معطوف مي‌دارند، گاه به کشاورزى مي‌پردازند، گاه به تجارت روى مى‌آورند، گاه همزمان به دو يا سه شغل مشغول می‌شوند. اينان در کشورهاى آزاد اکثر اوقات در مجامع توده‌اى حضور مى‌يابند … در مصر، برعکس، صنعتگرى که در امور دولت مداخله کند، يا همزمان به چند حرفه بپردازد، بشدت مجازات خواهد شد. بدين ترتيب هيچ عاملی وجود ندارد که موجب انصراف توجه آنها از حرفه‌ خود شود … بعلاوه، اینان قواعد حرفه‌اى متعددى از اسلاف خويش به ارث مي‌برند، و خود نيز همواره مشتاقانه مي‌کوشند تا شيوه‌هاى بهترى براى انجام کارشان بيابند (ديودوروس سيکولوس - Diodorus Siculus - کتاب ۱، فصل ۷۴).

۵- ه‍ . ماری [H. Murray]، ج. ویلسون [J. Wilson] و سایرین، ادینبورگ، ۱۸۳۲، جلد۲، ص۵۰-۴۴۹. دستگاه بافندگى هندى حالت ايستاده دارد، بنابراین تار پارچه را عمود بر سطح افق می‌کشند.

۶- داروين در کتاب دوران‌ساز خود در باب منشأ انواع موجودات، درباره اندام‌هاى طبيعى گياهان و جانواران چنين مي‌نويسد: «مادام که عضو واحدى بايد کارهاى مختلف انجام دهد، علت متغير ماندن [و شکل ثابت بخود نگرفتن] این عضو را شايد بتوان چنين توضيح داد که انتخاب طبيعى در اين مورد هر اختلاف شکل کوچکى را با دقت کمترى مى‌پذيرد، يا رد مي‌کند، تا وقتى که آن عضو مجبور باشد وظيفه خاص واحدى را انجام دهد؛ همان گونه که کاردى که قرار باشد همه نوع چيزى را ببرد تقريبا مي‌تواند به هر شکلى باشد، اما کاردى که به کار خاصى مى‌آيد بايد شکل خاص خود را داشته باشد» [چارلز داروین، منشأ انواع موجودات، فصل ۵، «قانون تنوع» - ف].

۷- ژنو در سال ۱۸۵۴ تعداد ۸۰٫۰۰۰ دستگاه ساعت توليد کرد، که يک پنجم مقدار توليد در کانتون نوشاتل است. کارخانه  La Chaux-de-Fonds، که مي‌توان آنرا يک کارخانه عظيم ساعت‌سازى بحساب آورد، سالانه به تنهائى دو برابر ژنو ساعت توليد مي‌کند. ژنو از ۱۸۵۰ تا ۱۸۶۱ تعداد ۷۲۰٫۰۰۰ دستگاه ساعت توليد کرد. رجوع کنيد به «گزارش درباره صنعت ساعت‌سازى» مندرج در گزارشات دبیران سفارت و کنسولگری علیاحضرت ملکه در باب تولیدات صنعتی، بازرگانی، الخ، شماره ۶، سال ۱۸۶۳. وقتى توليد اشيائى که صرفا متشکل از اجزای بر هم سوار شده هستند به پروسه‌هاى مختلف تجزيه مي‌گردد، نبود پیوند ميان اين پروسه‌ها خود موجب می‌شود تا تبدل اين نوع مانوفاکتور به توليد بزرگ ماشینی [یا کارخانه‌ای] بسيار مشکل گردد. اما در مورد ساعت دو مانع اضافى نيز وجود دارد: يکى کوچکى و ظرافت زياد اجزا، و ديگر خصلت تجملى آن. تنوع ساعت‌ها نيز ناشى از همين است. اين تنوع چنان است که در بهترين ساعت‌سازي‌هاى لندن در طول سال بيش از ده، دوازده ساعت مشابه ساخته نمي‌شود. کارخانه ساعت‌سازى آقايان واشِرون و کنستانتين، که استفاده از ماشين در آن با موفقيت همراه بوده است، حداکثر سه، چهار نوع ساعت در اندازه‌ها و شکل‌هاى مختلف توليد مي‌کند.

۸- در ساعت سازى، که مثال کلاسيک مانوفاکتور ناهمگن است، مي‌توان تفکيک و تخصصى شدن ابزارهاى کار که ناشى از تجزيه کار پيشه‌وری است و در بالا در متن به آن اشاره شد را با دقت مورد مطالعه قرار داد.

۹- «با وجود چنين جمع فشرده‌اى از افراد، نقل و انتقال ناگزير بايد کمتر شود» (مزاياى تجارت هند شرقى، ص۱۰۶).

۱۰- «جدائى مراحل مختلف ساخت مانوفاکتوری یک محصول از يکديگر، که حاصل استفاده از کار دستى است، هزينه توليد را بشدت افزايش مي‌دهد، و اين زيانى است که صرفا ریشه در انتقال از يک پروسه به پروسه ديگر دارد‌» (صنعت ملل، لندن، ۱۸۵۵، بخش ۲، ص۲۰۰).

۱۱- «(تقسيم کار) با تجزيه کار به شاخه‌هاى مختلفى که همگی مي‌توانند همزمان باجرا درآيند موجب صرفه‌جوئى در وقت نيز مي‌شود … انجام تمامى پروسه‌های مختلف در يک زمان، که [سابقا] يک فرد معین بايد جداگانه به انجام مي‌‌رساند، امکان مي‌دهد تا تعداد زيادى سنجاق کامل در طول همان مدتى که [سابقا] تنها يک سنجاق مي‌توانست بريده و يا نوکش تیز شود توليد گردد» (دوگالد استوارت، ماخذ قبل، ص۳۱۹).

۱۲- «هر اندازه تنوع صاحبان حِرف در هر مانوفاکتور بيشتر باشد…نظم و ترتيب هر کار بيشتر است، و آن کار الزاما در زمان کمترى به انجام مي‌‌رسد و کار کمترى صرف آن مي‌شود» (مزاياى تجارت هند شرقى، ص ۶۸).

۱۳- با اينهمه در بسيارى شاخه‌هاى توليد حصول این نتیجه برای سيستم مانوفاکتوری با نقایص بسیار همراه است، زیرا از دانش لازم براى آنکه شرايط کلى فيزيکى و شيميائى پروسه توليد را با قطع و يقين تحت کنترل درآورد برخوردار نيست.

۱۴- «وقتى بهترين نحوه تقسيم کل پروسه تولید به پروسه‌هاى جزئى آن، و نيز تعداد افرادى که بايد، بسته به ماهيت محصول هر مانوفاکتور، در هر قسمت بکار گرفته شوند معين گرديد، آنگاه کلیه مانوفاکتورهاى ديگرى که مضرب دقيقى از اين تعداد را بکار نگيرند محصول را با هزينه گزافی توليد خواهند کرد … يکى از علل ابعاد بزرگ موسسات مانوفاکتورى همين است» (چارلز ببج  - Charls Babbage - لندن، ۱۸۳۲، فصل ۲۱، ص۳-۱۷۲).

۱۵- در انگلستان کوره ذوب از کوره شيشه‌گرى، که در آن بر روى شيشه کار مي‌شود، جداست. اما در بلژيک يک کوره هر دو کار را می‌کند.

۱۶- اين را مي‌توان از جمله در نوشته‌هاى ويليام پتى، جان بلرز، اندرو يارانْتون نويسنده مزاياى تجارت هند شرقى که بدون ذکر نام مولف بچاپ رسیده، و ژاکوب واندرلینت ملاحظه کرد.

۱۷- در فرانسه در اواخر قرن شانزدهم هنوز از پاتيل فلزى و غربال براى کوبيدن و شستن سنگ معدن استفاده مي‌شد.

۱۸- کل تاريخ تکامل ماشين را مي‌توان در تاريخ [تکامل] آسياى غله پى گرفت. کارخانه در زبان انگليسى هنوز  mill [آسيا] نامیده می‌شود. در نوشته‌هاى فنى دهه اول قرن نوزدهم آلمان هنوز لغت   Mühle[آسيا] نه تنها در مورد هر گونه ماشينى که نیروی راننده آن يکى از قوای طبيعى است بلکه در مورد هر گونه مانوفاکتورى نیز که در آن از دستگاه‌هاى شبيه ماشين استفاده مي‌شود بچشم مي‌خورد.

۱۹- آدام اسميت، چنان که در جلد چهارم اين کتاب با تفصيل بيشتر خواهيم آورد، ابدا چيز تازه‌اى درباره تقسيم کار نگفته٬ بلکه آنچه شاخص او بعنوان ممتازترين عالم اقتصاد سياسى در دوره مانوفاکتورى است، تاکيدي است که بر آن مي‌گذارد. نقش تبعى که اسمیت براى ماشين قائل شد در ابتدای کار صنعت بزرگ ماشینی لادِرديْل [Lauderdale] و بعدها در مرحله پيشرفته‌تر آن يور را عليه او برانگيخت.1 اسميت تفکيک [و تخصصى شدن] ابزارهای کار، چیزی که کارگران جزءکار دوران مانوفاکتوری خود در آن نقش فعال داشتند، را با اختراع ماشين‌آلات اشتباه می‌گیرد. در اختراع ماشين‌‌آلات اين نه کارگران بلکه دانشمندان، صنعتگران و حتى دهقانان (مانند بريندلى)2 بودند که نقش اصلى را ايفا کردند.

۲۰- «صاحب مانوفاکتور با تقسيم کار به پروسه‌های مختلفى که هر يک به درجات متفاوتى از مهارت يا قدرت نياز دارند٬ مي‌تواند دقيقا همان مقدارى  که از هر يک لازم است را بخرد. در حاليکه اگر قرار بود کل کار را يک کارگر انجام دهد آن کارگر مى‌بايد از مهارت کافى براى انجام مشکل‌ترين اعمال و از قدرت کافى براى انجام شاق‌ترين اعمالى که تقسيمات [يا اجزای] حرفه‌اش را تشکيل مي‌دهند برخوردار باشد» (ببج، ماخذ قبل، فصل ۱۹).

۲۱- بعنوان مثال رشد غيرعادى برخى عضلات، خميدگى استخوان‌ها، و غيره.

۲۲- آقاى ويليام مارشال مدير کل يک کارخانه شيشه‌سازى در برابر سوال يکى از اعضاى کميسيون تحقيق [درباره کار کودکان] که مي‌پرسد «افراد کم سن و سال را چطور سر کار نگهميداريد؟» جواب بسيار درستى مي‌دهد: «آنها نمى‌توانند از کارشان غافل شوند؛ همینکه شروع کردند بايد ادامه دهند و پيش بروند، درست شبیه قطعات يک ماشين» ( کميسيون اشتغال کودکان، گزارش چهارم، ۱۸۶۵، ص۲۴۷).

۲۳- دکتر يور در ستايشى که از صنعت بزرگ کارخانه‌ای مي‌کند و آنرا به عرش اعلا مي‌رساند، سرشت خاص مانوفاکتور را با شفافيت بيشترى نسبت به اقتصاددانان پيش از خود که اين علاقه جدلى را به موضوع نداشتند، و حتى با شفافيت بيشترى نسبت به معاصرینش -  مانند ببج، که هر چند از لحاظ رياضيات و مکانيک بر او بسيار سر است اما صنعت مدرن بزرگ را تنها از ديدگاه مانوفاکتور مورد بحث قرار داده - برجسته مى‌سازد. یور مي‌گويد: «بر هر [کار] طبعا کارگرى با ارزش و هزينه مقتضى گمارده مي‌شد. اين شیوه تخصيص کارگر جوهر تقسيم کار را تشکيل مي‌دهد». از سوى ديگر، اين تقسيم کار را «تطبيق کار با استعدادهاى مختلف افراد» مي‌خواند، و بالاخره خصلت مشخصه کل سيستم مانوفاکتورى را اين مي‌داند که «سيستمى است براى تقسيم و رده‌بندى کار» و براى «تقسيم کار به درجات مهارت»، و الى آخر (يور، ماخذ قبل، ص۲۳-۱۹، و سایر صفحات).

۲۴- «هر پيشه‌ورى که…مي‌توانست با تمرين و تجربه خود را در انجام کار خاصى کمال بخشد …کارگر ارزان‌ترى مي‌شد» (يور، ماخذ قبل، ص۱۹).

۲۵- «تقسيم کار از تفکیک حرفه‌هائی که بیشترین تفاوت را با یکدیگر دارند آغاز می‌شود و در جهت تقسیم تولید یک محصول واحد ميان چندين کارگر به پیش می‌رود؛ مانند آنچه در مانوفاکتور انجام مي‌گیرد» (استورش، پاريس، جلد ۱، ص۱۷۳). «در ميان مللى که به سطحی از تمدن دست يافته‌اند به سه نوع تقسيم کار برمي‌خوريم. اولين تقسيم کار، که ما آنرا تقسيم کار عام مى‌ناميم، عبارت از تقسيم توليد‌کنندگان است به کشاورزان، صنعتگران [manufacturers] و دکان‌داران [یا بازرگانان]. اين تقسيم کار متناظر با سه رشته اصلى کار يک ملت است. دومين نوع، که مي‌توان آنرا تقسيم کار خاص ناميد، عبارت از تقسيم هر يک از رشته‌هاى کاری است به اقسام مختلف … تقسيم کار سوم، که مي‌توان به آن عنوان تقسيم وظائف يا تقسيم کار بمعناى درست کلمه داد، تقسيم کاري است که در هر صنعت و صنف خاص رشد مى‌يابد…و در اکثر کارگاه‌ها و کارخانه‌ها معمول است»  (شاربک -  Sharbek - ماخذ قبل، ص۵-۸۴).

۲۶- (زیرنویس افزوده انگلس بر نشر سوم آلمانى:) تحقيقات بسیار پژوهشگرانه بعدى مولف در زمينه شرايط [زيست و تولید] اوليه انسان‌ها او را به اين نتيجه رساند که رشد خانواده سرآغاز پيدايش قبيله نبوده بلکه، برعکس، قبيله شکل اوليه و خود روئيدۀ جوامع انسانى (جوامع انسانى مبتنى بر نسبت‌هاى خونى) بوده، و اشکال متعدد و متنوع خانواده بعدها در پى نخستين نشانه‌هاى سست شدن پيوندهاى قبيله‌اى بظهور رسيده است.

۲۷- بهترين نمونه تجزيه و تحليل اين مساله را سر جيمز استوارت بدست داده است. اين کتاب که ده سال پيش از ثروت ملل انتشار يافته3 حتى در زمان حاضر نيز بسيار ناشناخته مانده است. بعنوان گواهى بر اين مدعا مي‌توان بر اين واقعيت انگشت گذارد که ستايشگران مالتوس نمى‌دانند که نشر اول کتاب او درباره جمعيت، بجز بخش‌هائی که سخن‌سرائى محض است، تقريبا بتمامى از کتاب استوارت و همچنين آثار کشيش والاس4 و کشيش تانْزِِنْد5 اخذ شده است.

۲۸- «درجه معینی از تراکم جمعيت وجود دارد که هم براى آمیزش اجتماعى و هم براى آن ترکيب قوائی که موجب افزایش توليد کارگر می‌شود مناسب‌ترين تراکم است» (جيمز ميل، ماخذ قبل، ص۵۰). با افزايش تعداد کارگران قدرت توليدى جامعه به نسبت مرکبی که عبارت از حاصل ضرب آن افزايش در اثرات تقسيم کار است ارتقا مى يابد» (توماس هاجسکين، ماخذ قبل، ص۶-۱۲۵).

۲۹- در نتيجه افزايش شديد تقاضا براى پنبه در سال‌‌هاى پس از ۱۸۶۱، توليد آن به زيان کشت برنج در برخى نواحى پرجمعيت شرق هندوستان گسترش يافت. در پى آن قحطى‌هاى محلى رخ داد، زیرا بعلت ناکافی بودن وسایل ارتباطى و لذا فقدان پيوندهاى فيزيکى، امکان جبران کمبود محصول برنج در يک ناحيه از طريق وارد کردن آن از نواحى ديگر وجود نداشت.

۳۰- بدين ترتيب ساخت ماکو از همان قرن هفدهم يک رشته خاص صنعت در هلند را تشکيل مي‌داد. 

۳۱- «مگر صنعت پشم‌ در انگلستان به بخش‌ها يا شاخه‌هاى متعدد که اختصاص به مناطق خاص دارند تقسيم نشده است، و مگر [انواع مختلف پارچه پشمی] عمدتا يا منحصرا در اين مناطق توليد نمی‌شوند -  مانند پارچه‌هاى ظريف در سامرست‌شاير، ضخيم در يورکشاير، عريض در اِکْسِتِر، فاستونى در سادبِرى، کرپ در ناريچ، کتانى در کِنْدال، پتو در ويتْنى، و قس عليهذا؟» (برکلی- Berkeley - پرسش‌ها، ۱۷۵۰، پرسش شماره۵۲۰).

۳۲-  آ. فرگوسون - A . Ferguson -  تاریخ جامعه مدنی، ادینبورگ، ۱۷۶۷، بخش ۴، بند ۲، ص۲۸۵.

۳۳- اسميت مي‌گويد چنین بنظر می‌رسد که در مانوفاکتور بمعناى درست کلمه تقسيم کار بيشترى وجود دارد زيرا «کسانى که در رشته‌هاى جداگانه کار می‌کنند را مي‌توان در کارگاه واحدى گرد هم آورد و تحت نظارت ناظر واحدى قرار داد. برعکس، در آن مانوفاکتورهاى عظيمى (!) که نيازهاى اصلى بخش اعظم جمعیت را توليد مي‌کنند تعداد کارگرانى که در رشته‌هاى مختلف بکار مشغولند چندان زياد است که گرد هم آوردن‌شان در يک کارگاه واحد امکان‌ناپذیر است … [و لذا] تقسيم کار در آنها چندان مشهود نیست» (آدام اسميت، ثروت ملل، کتاب اول، فصل اول). فراز مشهورى در همين فصل هست که با اين کلمات آغاز مي‌شود: «آسايشى که ‌عادی‌‌ترين [پیشه‌ور] صنعتگر يا کارگر مزدی در يک کشور متمدن يا در حال رونق از آن برخوردار است را در نظر بگيريد…»، و سپس در ادامه به توصيف سهمى مى‌پردازد که شمار عظيمى از صنايع مختلف در رفع مايحتاج يک کارگر عادى ادا مى‌کنند. اين فراز تقريبا کلمه به کلمه از بخش «تذکارها» که دوماندویل - B. de Mandeville - به کتاب قصه زنبورها يا شر خصوصى، خير عمومى خود ضميمه ساخته (نشر اول، بدون «تذکارها»، ۱۷۰۶، نشر دوم، با «تذکارها»، ۱۷۱۴) رونويسى شده است.

۳۴- «ديگر چيزى که بتوان نام پاداش طبيعى کار بر آن نهاد وجود ندارد. هر کارگر تنها جزئى از يک کل را توليد مي‌کند، و از آنجا که هر جزء بخودى خود هيچ ارزش يا فايده‌اى ندارد ديگر چيزى نمى‌ماند که کارگر در آن چنگ بزند و بگويد: اين محصول من است، مي‌خواهم براى خود نگاهش دارم» (دفاع از کار در مقابل سرمايه، لندن، ۱۸۲۵، ص۲۵). نويسنده اين کتاب تحسين‌انگيز توماس هاجسکين است.

۳۵- اين تمايز ميان تقسيم کار در جامعه و در مانوفاکتور را يانکى‌ها در عمل تجربه کرده‌اند. يکى از ماليات‌هاى جديدى که طى جنگ داخلى [۵-۱۸۶۱] وضع شد ۶ درصد عوارض «بر کليه محصولات صنعتى» بود. سوال: محصول صنعتى چيست؟ جواب قانونگذار: چيزي است که «ساخته شده باشد»، و هنگامى ساخته شده محسوب مي‌شود که آماده فروش باشد. حال به مثالى از ميان مثال‌هاى بسيار توجه کنيد. چترسازان نيويورک و فيلادلفيا را سابقا رسم بر اين بود که چتر را با کليه متعلقاتش يکجا «بسازند». اما از آنجا که چتر ترکیبی از اجزای بسيار ناهمگن است اين اجزا رفته رفته بصورت محصولات صنايع جداگانه مختلفى درآمدند که بطور مستقل در مکان‌های مختلف توليد مي‌شدند. آنگاه اين محصولات [جزئى] بصورت کالاهاى جداگانه وارد مانوفاکتور چتر می‌‌شدند، چنان که تنها کار چترسازان اين شد که آنها را بر هم سوار کنند. يانکى‌ها بر اين نوع اجناس اسم «اجناس سوار [یا مونتاژ] شده» (assembled articles) گذارده‌اند، که اسم با مسمائى است زيرا اين قبيل اجناس امکان بر هم سوار شدن ماليات‌ها را نيز فراهم مي‌‌آورند؛ به این ترتيب که چتر ابتدا ۶ درصد ماليات بر قيمت هر يک از اجزايش «سوار مي‌کند»، و سپس ۶ درصد ديگر بر قيمت کل خودش.

۳۶- «… بعنوان يک قاعده کلى مي‌توان چنين گفت که هر چه اقتدار کمترى بر تقسيم کار درون جامعه حاکم باشد تقسيم کار درون کارگاهی بيشتر توسعه مى‌يابد و بيشتر تحت اقتدار يک فرد واحد قرار مي‌گيرد. بدين ترتيب تا آنجا که به تقسيم کار برمي‌گردد، اقتدار در کارگاه و اقتدار در جامعه با يکديگر نسبت معکوس دارند» (کارل مارکس، فقر فلسفه، صفحات ۱-۱۳۰).

۳۷- سرهنگ دوم مارک ويلْکْس [Mark Wilks] ، شماهاى تاريخى جنوب هندوستان، لندن، ۱۷-۱۸۱۰، جلد ۱، ص۲۰-۱۱۸. کتاب هندوستان مدرن نوشته جرج کمپبل [G. Campbell]،  لندن، ۱۸۵۲، شرح خوبى از اشکال گوناگون جوامع [اشتراکی] در هندوستان بدست مي‌دهد.

۳۸- «ساکنين کشور از ازمنه بسيار دور…در سایه اين نظم و نسق ساده زندگى کرده‌اند. مرزهاى روستاها بندرت تغيير يافته است، و اگر چه روستاها خود گاه صدمه ديده و حتى بر اثر جنگ، قحطى و بيمارى متلاشی شده‌اند، همان اسامى، همان حدود و ثغور، همان علائق و حتى همان خانواده‌ها ساليان دراز به موجوديت خود ادامه داده‌اند. ساکنين را دغدغه فروپاشى يا تقسيم سلسله‌های پادشاهى‌ نيست. مادام که روستا دست نخورده و پا بر جا بماند ساکنين غم آن ندارند که روستا بدست کدام قدرت افتاده يا کدام امير امارت آنرا يافته است، زیرا اقتصاد داخلى آن بهر حال به همان ترتيب که بود باقى مى‌ماند» (توماس استمفورد رافِلْز -  T. Stamford Raffles- معاون سابق فرماندار جاوه، تاريخ جاوه، لندن، ۱۸۱۷، جلد ۱، ص۲۸۵).

۳۹- «کافى نيست که سرمايه مورد نياز (بايد مي‌گفت وسایل لازم براى زندگى و توليد) برای تقسيم صنايع پيشه‌ورى به اجزای خردتر در جامعه مهيا باشد، بلکه علاوه بر آن بايد در ابعاد بقدر کفایت بزرگ در دست کارفرمايان انباشته باشد تا آنان بتوانند عمليات [توليدى] خود را در مقياس بزرگ به انجام رسانند … هر چه اين تقسيم پيش‌تر رود براى استخدام دائمى تعداد ثابتى کارگر به صرف سرمايه بیشتری در خريد ابزار، مواد خام و غيره نياز است» (استورش، پاریس، جلد اول، ص۱-۲۵۰). «تمرکز ابزار توليد و تقسيم کار [در عرصه اقتصاد] همانقدر از يکديگر جدائى‌ناپذيرند که در عرصه سياست متمرکز بودن مرجعيت قدرت عمومى و منقسم بودن منافع خصوصى» (کارل مارکس، فقر فلسفه، ص۱۳۴).

۴۰- دوگالد استوارت کارگران مانوفاکتور را «آلات خودکار» ی مي‌‌نامد که «در انجام اجزای کار بخدمت گرفته مي‌شوند» (ماخذ قبل، ص۳۱۸).

۴۱- در ميان پُليپ‌ها [که از تجمع‌شان مرجان بوجود مى‌آيد] هر فرد واقعا معده جمع است، اما معده‌اى که بر خلاف پاتريسين رمى بجاى آنکه غذاى جمع را بگيرد به آن غذا مي‌رساند.

۴۲- «کارگرى که در کل يک فن استاد است در همه جا مي‌تواند کاری بیابد و معاش خود را تامين کند، اما ديگرى (کارگر مانوفاکتور) چيزى جز زائده‌اى نيست که وقتى از هم‌قطارانش جدا می‌افتد نه قابليتى دارد و نه استقلالى، و خود را مجبور مى‌بيند که هر قانون دلخواسته‌ و تحميلی را بپذيرد» (استورش، ماخذ قبل، نشر سنت پطرزبورگ، ۱۸۱۵، جلد ۱، ص۲۰۴).

۴۳- «کسی مي‌تواند آنچه را که کس ديگرى باخته است برده باشد» (فرگوسون، ماخذ قبل، ص۲۸۱).

۴۴- «عالم و کارگر توليد‌کننده کاملا از يکديگر جدا مى‌افتند، و علم بجاى آنکه در خدمت کار و ابزار دست کارگر براى افزايش قواى توليديش باقى بماند تقريبا در همه زمينه‌ها در مقابل کار صف‌آرائى کرده است … علم مبدل به ابزارى مي‌‌شود که مي‌تواند از کار جدا و بر ضد آن باشد» (و. تامپسون، تحقیقی در باب اصول توزيع ثروت، لندن، ۱۸۲۴، ص۲۷۴).

۴۵- آ. فرگوسون، ماخذ قبل، ص۲۸۰.

۴۶- ج. د. تاکِت -  J. D. Tuckett- تاريخ وضع گذشته و حال کارگران، لندن، ۱۸۶۴، جلد۱، ص۱۴۸.

۴۷- آدام اسميت، ثروت ملل، کتاب پنجم، فصل ۱، [بخش ۳]، بند ۲. اسميت بعنوان شاگرد آدام فرگوسون، که اثرات زيا‌نبخش تقسيم کار را متذکر شده بود، در اين باره موضع کاملا روشنى داشت. اما در مقدمه کتابش، آنجا که تقسيم کار را علنا می‌ستاید، اشاره صرفا گذرائی به این مي‌کند که تقسيم کار منشأ نابرابري‌هاى اجتماعى است، و تازه در کتاب پنجم، با عنوان «درآمد دولت»، است که حرف‌هاى فرگوسون را بازنويسى مي‌کند. من در فقر فلسفه رابطه تاريخى موجود ميان فرگوسون، آدام اسميت، لومونتى و سِه در زمينه نقدشان به تقسيم کار را بقدر کافى توضيح داده‌ام و همچنین، براى اولين بار، نشان داده‌ام که تقسيم کار در مانوفاکتور شکل خاصى از شيوه توليد کاپیتالیستی است (ص۱۲۲، و صفحات بعد) [ترجمه انگلیسی، ص۱۳۳-۱۲۸].

۴۸- فرگوسون پيش از اينها گفته بود: «در اين عصرِ تفکيک و جدائى، فکر کردن خود مي‌تواند تبدیل به حرفه خاصى شود» (ماخذ قبل، ص۲۸۱).

۴۹- ژ. گارنيه جلد ۵ ، ترجمه آدام اسميت، ص۵-۴.

۵۰- رامازينى، استاد طب عملى دانشگاه پادوا [در ايتاليا] کتاب De morbis artificum [در باب امراض صنعتى] خود را در سال ۱۷۱۳ منتشر کرد، که در ۱۷۷۷ به فرانسه ترجمه شد، و در ۱۸۴۱ در دائره‌المعارف علوم پزشکى، بخش هفتم، فصل نويسندگان کلاسيک، مجددا بچاپ رسيد. در دوره صنعت بزرگ ماشينى بر فهرست اين گونه بيماري‌هاى کارگری طبعا بسيار افزوده شده است. در اين زمينه از جمله ساير آثار رجوع کنيد به کتاب دکتر آ. فونتوره [Fonteret]، پاريس، ۱۸۵۸، و کتاب ۶ جلدى [ر. رواتسش - R. H. Rohatzsch - ف.] ، اولْم، ۱۸۶۰. در سال ۱۸۵۴ انجمن فنون کميسيونى را مامور تحقيق در آسيب‌شناسى صنعتى کرد. فهرست اسناد گردآورى شده توسط اين کميسيون در کاتولوگ موزه اقتصادى تويکِنام - Twickenham - موجود است. گزارش بهداشت عمومى نيز يک سند رسمى بسيار مهم در اين زمينه است. همچنين رجوع کنيد به کتاب دکتر ادوارد رايش –  Eduard Reich-  نشر اِرلانْگِن، ۱۸۶۸.

۵۱- د. ارکهارت، کلمات آشنا، لندن، ۱۸۵۵، ص۱۱۹. هگل نظرات بسيار کفرآمیزی درباره تقسيم کار داشت. در فلسفه حق مي‌گويد: «وقتى از فرهیختگان سخن مي‌گوئيم در وهله اول کسانى را مد نظر داريم که…مي‌توانند مجموعه کارهائى را که سايرين انجام مي‌دهند انجام دهند».

۵۲- سابقا اعتقاد بى‌آلايش کودکانه‌اى وجود داشت مبنی بر اينکه فرد سرمايه‌دار در زمينه تقسيم کار از نبوغى پيشينى [يا مقدم بر تجربه] برخوردار است. اين اعتقاد را امروزه تنها نزد اساتيد آلمانى [اقتصاد] از قماش آقاى روشر می‌توان يافت. ايشان براى آنکه اجر سرمايه‌د‌‌ار که [طرح] تقسيم کار را از مغز خداگونه‌اش ساخته و پرداخته بيرون مي‌دهد داده باشد، مقوله «دستمزدهاى مختلف» را به او پيشکش مي‌کند. [غافل از آنکه] ميزان استفاده از تقسيم کار بستگى به طول و عرض کيسه پول دارد نه اندازه نبوغ.

۵۳- نويسندگان قديم‌تر، نظير پتى و مولف گمنام مزاياى تجارت هند شرقى، خصلت کاپیتالیستی تقسيم کار در مانوفاکتور را روشن‌تر از آدام اسميت نشان داده‌اند.

۵۴- چند تن از نويسندگان قرن هيجدهم نظير بکاريا - Beccaria- و جيمز هريس- James Harris - در ميان نويسندگان دوران مدرن استثنائى را تشکيل مي‌دهند و در زمینه تقسيم کار تقريبا بتمامى از نويسندگان دوران باستان پيروى مي‌کنند. لذا بکاريا مي‌گويد: «هر کس بر اثر تجربه مي‌داند که اگر دست و عقل همواره صرف يک نوع کار و يک نوع کالا شوند اين کالاها با سهولت بيشتر، بمقدار فراوان‌تر و با کيفيت بالاترى توليد خواهند شد تا وقتى که هر فرد همه چيزهاى مورد نياز خود را خود توليد کند … بدين طريق انسان‌ها به طبقات مختلفى تقسيم مي‌شوند و در شرايط مختلفى قرار مي‌گيرند، که بنفع خودشان و بنفع اجتماع است» (سزار بکاريا، Elementi di economia pubblica ، به ويراستارى کاستودى، بخش مدرن، جلد ۲، ص۲۸). جيمز هريس، که بعدها اِرْلِِ [یا کنتِ] مالمزبری -  Earl of Malmesbury- شد و بخاطر کتاب دفتر خاطرات خود که درباره دوران سفارتش در سنت پطرزبورگ نوشته مشهور است، در يکى از زيرنويس‌هاى کتاب گفتگو درباره خوشبختى،6 لندن، ۱۷۴۱، که در نشر سومِ Three Treatises, etc ، لندن، ۱۷۷۲، مجددا بچاپ رسيده مي‌گويد: «کل بحث مربوط به اثبات طبيعى بودن جامعه (از طريق اثبات لزوم تقسيم مشاغل) … از جمهور افلاطون، کتاب دوم، اخذ شده است».

۵۵- لذا در اديسه، بخش ۱۴، بیت ۲۲۸ آمده است: «زيرا اشخاص مختلف از کارهاى مختلف لذت مي‌برند»، و نيز سکستوس امپيريکوس [Sextus Empiricus] قول آرْخيلوکوس را نقل مي‌کند که: «دل هر کس از چيزى شاد مي‌شود».

۵۶- «آنکه توانائی انجام کارهاى بسيار را دارد، همه را بد انجام مي‌دهد».7 آتنى‌ خود را بمنزله توليد‌کنندۀ کالا برتر از اسپارتى مي‌دانست، چرا که در زمان جنگ اسپارتى مردان بسيار در خدمت داشت اما پول در اختیار نداشت؛ چنان که توسيديد [به سبک تاریخ‌نگاری خاص خود] نطقى از زبان پريکلس می‌آورد که او در آن برای تشجيع آتنى‌ها به جنگ پلوپونز8 می‌گوید: «آنان که مایحتاج خود را خود تولید می‌کنند در جنگ جان‌شان را راحت‌تر می‌دهند تا پول‌شان را» (توسيديد، تاريخ جنگ پلوپونز، کتاب اول، مطلب ۱۴۱). با اينهمه حتى در زمينه توليد مادى «خودکفائى»، در مقابل تقسيم کار، ايده‌آل آتنی‌ها باقى ماند، «زیرا اولی با استقلال قرین است و دومی با رفاه» [توسيديد، ماخذ مذکور- ف]. لازم به تذکر است که در زمان سقوط جباران سى‌گانه تعداد آتنى‌هاى بى‌زمين هنوز به پنج هزار نفر نمى‌رسيد.

۵۷- نزد افلاطون رشد تقسيم کار در جامعه نتيجه چند جانبه بودن نيازهاى افراد و يک جانبه بودن قابليت‌هاى آنهاست. نکته اصلى برای او اینست که کارگر بايد خود را با کار وفق دهد، و نه کار خود را با کارگر. این حالت دوم چيزي‌ است که اگر کارگر در آن واحد به چند حرفه بپردازد، و بدين ترتيب يکى را تابع ديگران قرار دهد، اجتناب‌ناپذير خواهد بود. «… زيرا کار منتظر فراغت کارگر نمي‌‌ماند، بلکه کارگر بايد کار را امر اصلى خود بداند و به آن برسد، نه اينکه آنرا شغل فرعى خود بداند». «بايد چنين کند». «پس اگر هر کس مطابق استعداد طبيعى خود، و بموقع، و در فراغت از مشاغل ديگر، به يک کار بپردازد، نتيجه اين خواهد شد که چيزهاى بيشتر و بهترى، با سهولت افزون‌تری، توليد خواهد شد» [جمهور، کتاب ۲، مطلب ۲ - ف]. همچنين توسيديد (در ماخذ مذکور، مطلب ۱۴۲) مي‌‌گوید: «دريانوردى فنى است مانند ساير فنون. بهيچوجه نمی‌توان آنرا بصورت يک شغل فرعى دنبال کرد، چنان که شايد درست‌تر باشد بگوئیم هيچ شغل فرعى را نمي‌توان در کنار آن دنبال کرد». افلاطون مي‌گويد اگر قرار باشد کار منتظر فراغت کارگر بماند لحظه حساس انجام آن در پروسه توليد غالبا از دست مي‌رود و محصول ناقص از کار درمی‌آید‌. مي‌گويد: «کار اگر درست در لحظه‌ای‌ که بايد انجام نگيرد خراب درمى‌آيد». همين ايده افلاطونى در اعتراض سفيدگران پارچه در انگلستان به يکى از مواد قانون کارخانه که ساعت معينى را براى صرف غذاى همه کارگران مقرر مي‌دارد خودنمائى مي‌کند. اين کارگران مي‌گويند کار آنها نمي‌تواند منتظر فراغت کارگر شود زيرا «در انجام عمليات مختلفِ داغ کردن، شستن، سفيد کردن، آب کشيدن، پرس کردن و رنگ کردن، هيچيک از اينها را نمي‌توان بدون آنکه خطر خسارت وجود داشته باشد در يک لحظه معين متوقف کرد … باجرا گذاردن ساعت مقرر براى صرف غذا در مورد همگى کارگران باعث نيمه‌کاره ماندن این عمليات مي‌شود و از اين رهگذر گاه ممکن است اجناس گران‌قيمت در معرض خطر خرابى قرار گیرند». تا افلاطونيزم باز کجا رخ بنمايد!9

۵۸- گزنوفون مي‌گويد غذائى که از سفره پادشاه ايران برسد نه تنها مايه افتخار است، بلکه بسيار لذيذتر از ساير غذاها نيز هست. «و هيچ نکته غريبى در اين نيست، زیرا همانگونه که ساير فنون در شهرهاى بزرگ به درجه خاصی از کمال رسيده‌اند، غذاى شاهانه نيز بطريق خاصی طبخ مي‌شود. زيرا در شهرهاى کوچک يک نفر هم تختخواب مي‌سازد، هم در، هم خيش و هم ميز، و چه بسا که علاوه بر آن خانه هم مي‌سازد، و همين قدر که مشترى کافى براى تامين معاش خود بيابد کاملا راضى است. بهيچوجه ممکن نيست کسى اين تعداد کار انجام دهد و همه را نيز بخوبى انجام دهد. اما در شهرهاى بزرگ که هر کس مي‌تواند خريداران بسيار بيابد، يک پيشه براى تامين معاش کسى که به آن اشتغال دارد‌ کفايت مي‌کند. در حقیقت حتى به تمامی يک پيشۀ کامل هم نياز نيست، بلکه يکى براى مردان کفش مي‌‌دوزد و يکى براى زنان. حتی گاه هست که کسى زندگيش را از راه بريدن چرم و کس دیگر از راه دوختن آن تامين مي‌کند، و يا کسى کارى جز بريدن لباس و ديگرى کارى جز دوختن قطعات آن به يکديگر انجام نمی‌دهد. نتیجۀ الزامی این سخن آنست که کسی که صرفا به یک نوع کار می‌پردازد بى‌ترديد آنرا بهتر از هر کس ديگرى انجام مي‌دهد. در فن طباخى نيز چنين است» (گزنوفون، کایروپيديا، کتاب ۸، فصل ۲). گزنوفون در اينجا صرفا بر درجه اعلای کيفيت ارزش‌استفاده که بايد به آن نائل آمد تاکيد مي‌گذارد، هر چند که بر این نکته بخوبی آگاه است که مدارج پيشرفت تقسيم کار بستگى به وسعت بازار دارد.

۵۹- «او (بوسيريس) همه آنها را به کاست‌هاى ويژه تقسيم کرد … و فرمان داد تا افراد معين همواره به کار معين بپردازند، زیرا مي‌دانست آنها که مشاغل مختلف اختيار مي‌کنند در هيچيک مهارت نمى‌يابند، و تنها آنان که مدام بر سر يک کار مى‌مانند آنرا به حد کمال مي‌رسانند. در واقع نيز مى‌بينيم که در زمينه فنون و صنايع آنان [مصريان] بيش از حدى که يک استاد‌کار بر يک ناشى پيشی مي‌گيرد بر رقباى خود پيشى گرفته‌اند، و تمهيدات ایشان براى حفظ دستگاه سلطنت و ديگر نهادهاى دولتى‌ خود چندان قابل تحسين‌ است که فلاسفه مشهورى که به اين موضوع پرداخته‌اند ساختار دولت مصر را بیش از هر دولت ديگرى ستوده‌اند» (ايزوکرات - Isocrates -  بوسيريس، مطلب ۱۵).

۶۰- ديودور، ماخذ قبل.

۶۱- يور، ماخذ قبل، ص۲۰.

۶۲- اين بيشتر در مورد انگلستان صادق است تا فرانسه، و بيشتر در مورد فرانسه صادق است تا هلند.

 

1 جدل لادردیل با اسميت در گروندريسه، ص٩-۶٨٨ آمده است. و جدل يور را مي‌توان در کتاب فلسفه مانوفاکتور، ص١٩، يافت. لادرديل در سال ١٨٠۴ مى نوشت و يور در ١٨٣۵-  ف.

2 James Brindley (٧٢-١٧١۶) مهندس راه و ساختمان، فرزند مزرعه‌دار کوچکى در داربى‌شاير بود. مسئوليت ساختمان اولين کانال مهم انگلستان، کانال بين وُرزلی [Worsley] و منچستر، و بسيار کانال‌هاى ديگر در طول سال‌هاى ۶٠ قرن هيجدهم بر عهده او بود -  ف.

3 کتاب استوارت با عنوان تحقیقی در باب اصول اقتصاد سياسى نخستين بار در سال ١٧۶٧، و ثروت ملل  آدام اسمیت در سال ١٧٧۶ منتشر شد -  ف.

4   Robert Wallace - رابرت والاس (۱۷۷۱-۱۶۹۷) کشیش پروتستان اسکاتلندی و مولف آثاری درباره جمعیت که تاثیر آنها بر مالتوس معرف حضور همگان است (اقتباس از زیرنویس فاکس٬ ص۴۷۳).

5 Joseph Townsend  - جوزف تانزند (۱۸۱۶-۱۷۳۹) مولف رساله‌ای در باب قوانین فقرا (۱۷۸۶)، که وی در آن تئوری جمعیت خود را که متعاقبا توسط مالتوس اتخاذ شد طرح کرده است - ف.

6 اين کتاب نه اثر جيمز هريس ديپلمات و ارل بعدى مالمزبرى (١٨٢٠-١٧۴۶) بلکه اثر پدر او جيمز هريس فيلسوف (٨٠-١٧٠٩)، و جمله‌اى که در اينجا نقل گرديده ماخوذ از کتاب Three Treatises, etc ، ص٢٩٢، است -  ف.

7 هومر، Margites . این جمله و جمله‌ای که در ادامه از توسیدید آمده به زبان اصلی یونانی نقل شده است.

8  Peloponnesian War-  جنگ طولانی میان آتن و اسپارت که تقریبا تمامی دولت - شهرهای یونان بعنوان متحد یکی از این دو طرف اصلی در آن شرکت داشتند. این جنگ که دو دوره آن با یک دوره آتش بس شش ساله از یکدیگر جدا می‌شوند در سال ۴۳۱ ق. م. در حالی که پریکلس (۲۹-۴۹۵ ق. م.) فرماندهی قوای آتن را بر عهده داشت آغاز گردید. در دوره ده ساله اول اسپارت متحمل شکست‌های سنگینی شد، که بر اثر آن در ۴۲۱ ق. م. آتش‌بسی بمدت شش سال برقرار گردید. دوره دوم در ۴۱۵ ق. م. آغاز شد و در ۴۰۴ ق. م. با نابودی آتن پایان گرفت. در این سال اسپارتیان یک حکومت الیگارشی مرکب از سی جبار (موسوم به «جباران سی‌گانه») را در آتن بر سر کار آوردند. حکومت وحشت این سی الیگارش‌ جبار در ۴۰۳ ق. م. سرنگون و دموکراسی متکی بر برده‌داری مجددا در آتن برقرار شد.   

9  ! Le platonisme où va-te-il se nicher